همسر شهرام محمودی از زندگی عاشقانه شان می گوید
همسر شهرام محمودی از زندگی عاشقانه شان می گوید
در حالی با سوگند، همسر شهرام محمودی قدرتی زن تیم ملی والیبال کشورمان صحبت کرده ایم که این روزها دغدغه لذتبخش تازه ای به نام مادری دارد و با ما از عشقی طولانی صحبت می کند که ثمره اش نوزاد پانزده روزه ای است که امید دارد در آینده مثل پدر و عمویش افتخارآفرین شود؛ آرسام محمودی. از چه زمانی با آقای محمودی آشنا شدید؟ - شهرام دوست دایی من و از دوستان خانوادگی ما بود و من تقریبا دوازده سال پیش با او آشنا شدم. الان چند ساله هستید؟ - من 24 سال دارم و این قضیه به خیلی سال پیش تر برمی گردد. ما بعد از هشت نه سال، نامزد کردیم و دو سال هم نامزد بودیم. چه زمانی از شما خواستگاری کردند؟ - سال 90 ایشان با خانواده به خواستگاری من آمدند. شهرام از همان ابتدا خیلی به این اعتقاد داشت که زمانی جلو بیاید که شرایطش را داشته باشد تا بتواند یک زندگی خوب را برای من فراهم کند. جو خواستگاری چطور بود؟ - من شهرام را می شناختم و وقتی آمده بود برایم عجیب بود که خیلی خجالت می کشید و حتی سرش را بالا نمی گرفت من را ببیند. قرمز شده بود و خیلی برایش سخت بود. پدر و مادر شما ایشان را می شناختند؟ - اول آقا بهنام را می شناختند و بعد شهرام را می شناختند. پدر و مادر شهرام هم خیلی خوب و خوش برخورد بودند و من آنها را مثل پدر و مادر خودم می دانم و اصلا احساس نمی کنم پدر و مادر همسرم هستند. برخورد خانواده چطور بود؟ نگفتند ورزش که شغل نیست؟ - نه. خوشبختانه پدر و مادر من خیلی ورزش دوست هستند و وقتی شهرام و خانواده اش آمدند و صحبت کردند، قرار شد یکی دو سال نامزد بمانیم و بعد از دو سال نامزدی هم عقد کردیم و دو سه سال هم عقد ماندیم. مراسمی هم که گرفتیم یک حالت نمادین داشت. قبل از آن زیر یک سقف رفته بودیم و این مراسم بیشتر یک میهمانی به خاطر دوستان مان بود که همین موضوع باعث شد عده ای حرف هایی بزنند... این هم از سختی های زندگی با افراد مشهور است. - واقعا همینطور است. یکی دیگر از سختی های زندگی با شهرام هم دور بودن اوست. الان سفری که شهرام باید بله لهستان برود خیلی اذیتش می کند، مخصوصا هم که تازه آرسام به دنیا آمده و یک مقدار سخت تر هم شده ولی باید با آن کنار بیاید. قبل از آمدن بچه این دوری ها برای خودتان هم حتما سخت بوده. - من سختی ها را پذیرفته بودم چون ازا ابتدای آشنایی ما، شهرام همیشه درگیر سفر و این تیم و آن تیم بود ولی یک مقدار الان سخت تر شده. در کل من سعی می کنم همسرم را درک کنم. مثلا الان که شب ها بچه گریه می کند سعی می کنم او بیدار نشود چون می دانم به استراحت نیاز دارد ولی واقعا شهرام به من کمک می کند. حتی شب ها هم به خاطر بچه بیدار می شود و به من کمک می کند. اولین رستورانی که رفتید... - ما اینقدر تحت فشار هستیم که حتی رستوران و کافی شاپ هم نمی توانیم برویم. تفریحات مان یا باغ خودمان است یا ویلای خودمان و ... همسر یکی از فوتبالیست ها بعد از یکی از موفقیت های همسرش گفته بود از موفقیت او خوشحال نشدم، ناراحت هم شدم چون اگر شهرت همسرم بیشتر شود، کارم سخت تر می شود؛ نظر شما چیست؟ - ما حتی نمی توانیم با هم بیرون برویم یا حتی خرید کنیم. هر جا می رویم یا با شهرام عکس می گیرند یا امضا می گیرند. من به شخصه هیچ وقت او را تحت فشار نگذاشته ام بگویم عکس نگیر چون بالاخره شهرت دارد و مردم هم او را دوست دارند. اولین هدیه که از ایشان گرفتید، چه بود؟ - دقیقا یادم نیست به چه مناسبت بود ولی می دانم که عروسک بود چون من خیلی عروسک دوست دارم. حتی آهنگ پیشواز گوشی شما هم یک جورهایی ورزشی حماسی است؛ به نظر می رسد حسابی خودتان را درگیر ورزش و کار آقای محمودی کرده اید. - من سعی کرده ام در همه کارهای شهرام شرکت داشته باشم و کنارش باشم که بتوانم درکش کنم. حتی برای همین از او درباره بازی ها و تمرین ها سوال می کنم. البته کلا خودم هم ورزش را دوست دارم. پسرتان هم ورزشکار می شود؟ - ورزشکار که فکر می کنم صددرصد بشود ولی اینکه والیبالیست شود را نمی دانم. ما سعی می کنیم راهش را باز بگذاریم تا خودش انتخاب کند. با توجه به سختی هایی که ورزش دارد و شما آنها را تجربه کرده اید، ورزشکار شدن را به او توصیه می کنید؟ - اینها را دیگر باید از پدرش یاد بگیرد. من خودم خیلی دوست دارم حتما ورزشکار حرفه ای شود. البته دست و پای بچه ام هم به والیبالیست ها می خورد و شهرام از حالا با او دفاع کار می کند.
در حالی با سوگند، همسر شهرام محمودی قدرتی زن تیم ملی والیبال کشورمان صحبت کرده ایم که این روزها دغدغه لذتبخش تازه ای به نام مادری دارد و با ما از عشقی طولانی صحبت می کند که ثمره اش نوزاد پانزده روزه ای است که امید دارد در آینده مثل پدر و عمویش افتخارآفرین شود؛ آرسام محمودی. از چه زمانی با آقای محمودی آشنا شدید؟ - شهرام دوست دایی من و از دوستان خانوادگی ما بود و من تقریبا دوازده سال پیش با او آشنا شدم. الان چند ساله هستید؟ - من 24 سال دارم و این قضیه به خیلی سال پیش تر برمی گردد. ما بعد از هشت نه سال، نامزد کردیم و دو سال هم نامزد بودیم. چه زمانی از شما خواستگاری کردند؟ - سال 90 ایشان با خانواده به خواستگاری من آمدند. شهرام از همان ابتدا خیلی به این اعتقاد داشت که زمانی جلو بیاید که شرایطش را داشته باشد تا بتواند یک زندگی خوب را برای من فراهم کند. جو خواستگاری چطور بود؟ - من شهرام را می شناختم و وقتی آمده بود برایم عجیب بود که خیلی خجالت می کشید و حتی سرش را بالا نمی گرفت من را ببیند. قرمز شده بود و خیلی برایش سخت بود. پدر و مادر شما ایشان را می شناختند؟ - اول آقا بهنام را می شناختند و بعد شهرام را می شناختند. پدر و مادر شهرام هم خیلی خوب و خوش برخورد بودند و من آنها را مثل پدر و مادر خودم می دانم و اصلا احساس نمی کنم پدر و مادر همسرم هستند. برخورد خانواده چطور بود؟ نگفتند ورزش که شغل نیست؟ - نه. خوشبختانه پدر و مادر من خیلی ورزش دوست هستند و وقتی شهرام و خانواده اش آمدند و صحبت کردند، قرار شد یکی دو سال نامزد بمانیم و بعد از دو سال نامزدی هم عقد کردیم و دو سه سال هم عقد ماندیم. مراسمی هم که گرفتیم یک حالت نمادین داشت. قبل از آن زیر یک سقف رفته بودیم و این مراسم بیشتر یک میهمانی به خاطر دوستان مان بود که همین موضوع باعث شد عده ای حرف هایی بزنند... این هم از سختی های زندگی با افراد مشهور است. - واقعا همینطور است. یکی دیگر از سختی های زندگی با شهرام هم دور بودن اوست. الان سفری که شهرام باید بله لهستان برود خیلی اذیتش می کند، مخصوصا هم که تازه آرسام به دنیا آمده و یک مقدار سخت تر هم شده ولی باید با آن کنار بیاید. قبل از آمدن بچه این دوری ها برای خودتان هم حتما سخت بوده. - من سختی ها را پذیرفته بودم چون ازا ابتدای آشنایی ما، شهرام همیشه درگیر سفر و این تیم و آن تیم بود ولی یک مقدار الان سخت تر شده. در کل من سعی می کنم همسرم را درک کنم. مثلا الان که شب ها بچه گریه می کند سعی می کنم او بیدار نشود چون می دانم به استراحت نیاز دارد ولی واقعا شهرام به من کمک می کند. حتی شب ها هم به خاطر بچه بیدار می شود و به من کمک می کند. اولین رستورانی که رفتید... - ما اینقدر تحت فشار هستیم که حتی رستوران و کافی شاپ هم نمی توانیم برویم. تفریحات مان یا باغ خودمان است یا ویلای خودمان و ... همسر یکی از فوتبالیست ها بعد از یکی از موفقیت های همسرش گفته بود از موفقیت او خوشحال نشدم، ناراحت هم شدم چون اگر شهرت همسرم بیشتر شود، کارم سخت تر می شود؛ نظر شما چیست؟ - ما حتی نمی توانیم با هم بیرون برویم یا حتی خرید کنیم. هر جا می رویم یا با شهرام عکس می گیرند یا امضا می گیرند. من به شخصه هیچ وقت او را تحت فشار نگذاشته ام بگویم عکس نگیر چون بالاخره شهرت دارد و مردم هم او را دوست دارند. اولین هدیه که از ایشان گرفتید، چه بود؟ - دقیقا یادم نیست به چه مناسبت بود ولی می دانم که عروسک بود چون من خیلی عروسک دوست دارم. حتی آهنگ پیشواز گوشی شما هم یک جورهایی ورزشی حماسی است؛ به نظر می رسد حسابی خودتان را درگیر ورزش و کار آقای محمودی کرده اید. - من سعی کرده ام در همه کارهای شهرام شرکت داشته باشم و کنارش باشم که بتوانم درکش کنم. حتی برای همین از او درباره بازی ها و تمرین ها سوال می کنم. البته کلا خودم هم ورزش را دوست دارم. پسرتان هم ورزشکار می شود؟ - ورزشکار که فکر می کنم صددرصد بشود ولی اینکه والیبالیست شود را نمی دانم. ما سعی می کنیم راهش را باز بگذاریم تا خودش انتخاب کند. با توجه به سختی هایی که ورزش دارد و شما آنها را تجربه کرده اید، ورزشکار شدن را به او توصیه می کنید؟ - اینها را دیگر باید از پدرش یاد بگیرد. من خودم خیلی دوست دارم حتما ورزشکار حرفه ای شود. البته دست و پای بچه ام هم به والیبالیست ها می خورد و شهرام از حالا با او دفاع کار می کند.
۶.۵k
۰۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.