مافیای سختگیر part 26
ا.ت ویو
دکتر بهم گفت که باید چیکار بکنم و رفت . منم رفتم سمت اتاق کوک و روی صندلی پیش تخت نشستم و به کوک نگاه میکردم . اگه خوب نمیشدی من چیکار میکردم کوک . چطور زندگیم را میکردم هان . با خودم داشتم حرف میزدم که سیاهی مطلق
کوک ویو
با دردی از سمت شکمم بیدار شدم و دیدم ا.ت روی صندلی کنار تختم خوابیده . خیلی خیلی درد داشتم خواستم بلند بشم که از شدت درد دیگه نتونستم تحمل کنم و اخم رفت بالا
کوک : .. اااخخخخ.....
ا.ت : ( از خواب بیدارشد ) چی شد درد داری ( نگران )
کوک : .... نه ... نه .. خوبم ( سرد )
ا.ت : ... باشه.. ( نگران )
( ا.ت به کوک کمک کرد که بشینه )
ا.ت : همین جا بشین تا من برم و برات صبحانه را بیارم
کوک : باشه
ا.ت ویو
خواب بودم که یهو با صدای فریاد یکی از خواب بیدار شدم دیدم کوکه و میخواد بشینه . از اینکه به هوش اومده بود خیلی خوشحال شدم اما هنوز باهام سرد حرف میزد . اومدم پایین و صبحانه را براش داخل سینی آماده کردم و بردم داخل اتاق
ا.ت : بیا این هم صبحانه
کوک : ممنون ( سرد)
ا.ت : خواهش میکنم
ا.ت : .... کوک
کوک : بله ( سرد)
ا.ت : میتونم یه سوالی ازت بپرسم
کوک : .... بپرس ( سرد )
ا.ت : ... چرا ... بهت چاقو زدن
کوک : ... چون ...
کوک ویو
داشتم صبحانه میخوردم که ا.ت ازم پرسید که چرا بهم چاقو زدن . نمی تونستم که بهش بگم برای باند چاقو خوردم برای همین گفتم که
کوک : وقتی با یونا بیرون بودم یکی داشت میومد سمت یونا و من دیدم که یه چاقو دستشه برای همین سریع اومدم جلوی یونا و چاقو خورد به من
ا.ت : ... عامممم .. باشه .. من چند دقیقه میرم داخل اتاق خودم ( بغض)
کوک : باشه
ا.ت ویو
وقتی که گفت برای یونا چاقو خورده . بغضم گرفت . دلم می خواست که من جای یونا بودم برای تک تک جمله هایی که به یونا میگه . برای هر لحظه ای که با یونا وقت میگذرونه . داخل اتاق کوک بغضم گرفت کم کم بغضم داشت به گریه تبدیل میشد برای همین به کوک گفتم که میرم داخل اتاقم . وقتی رفتم داخل اتاق دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
کوک ویو
به ا.ت دروغ گفتم که به خاطر یونا چاقو خوردم
از صدای ا.ت معلوم بود که میخواد گریه کنه . به من گفت که میره داخل اتاقش . خیلی ناراحت بودم که دلش را شکستم چون واقعا اون لحظه چیزی به ذهنم نمیرسید . تصمیم گرفتم که برم پیش ا.ت برای همین از روی تخت بلند شدم ویهو ........
پارت ۲۶ تموم شد ⭐❤️🥰🥰
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃✨🤍
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🙃🪽🙃
دکتر بهم گفت که باید چیکار بکنم و رفت . منم رفتم سمت اتاق کوک و روی صندلی پیش تخت نشستم و به کوک نگاه میکردم . اگه خوب نمیشدی من چیکار میکردم کوک . چطور زندگیم را میکردم هان . با خودم داشتم حرف میزدم که سیاهی مطلق
کوک ویو
با دردی از سمت شکمم بیدار شدم و دیدم ا.ت روی صندلی کنار تختم خوابیده . خیلی خیلی درد داشتم خواستم بلند بشم که از شدت درد دیگه نتونستم تحمل کنم و اخم رفت بالا
کوک : .. اااخخخخ.....
ا.ت : ( از خواب بیدارشد ) چی شد درد داری ( نگران )
کوک : .... نه ... نه .. خوبم ( سرد )
ا.ت : ... باشه.. ( نگران )
( ا.ت به کوک کمک کرد که بشینه )
ا.ت : همین جا بشین تا من برم و برات صبحانه را بیارم
کوک : باشه
ا.ت ویو
خواب بودم که یهو با صدای فریاد یکی از خواب بیدار شدم دیدم کوکه و میخواد بشینه . از اینکه به هوش اومده بود خیلی خوشحال شدم اما هنوز باهام سرد حرف میزد . اومدم پایین و صبحانه را براش داخل سینی آماده کردم و بردم داخل اتاق
ا.ت : بیا این هم صبحانه
کوک : ممنون ( سرد)
ا.ت : خواهش میکنم
ا.ت : .... کوک
کوک : بله ( سرد)
ا.ت : میتونم یه سوالی ازت بپرسم
کوک : .... بپرس ( سرد )
ا.ت : ... چرا ... بهت چاقو زدن
کوک : ... چون ...
کوک ویو
داشتم صبحانه میخوردم که ا.ت ازم پرسید که چرا بهم چاقو زدن . نمی تونستم که بهش بگم برای باند چاقو خوردم برای همین گفتم که
کوک : وقتی با یونا بیرون بودم یکی داشت میومد سمت یونا و من دیدم که یه چاقو دستشه برای همین سریع اومدم جلوی یونا و چاقو خورد به من
ا.ت : ... عامممم .. باشه .. من چند دقیقه میرم داخل اتاق خودم ( بغض)
کوک : باشه
ا.ت ویو
وقتی که گفت برای یونا چاقو خورده . بغضم گرفت . دلم می خواست که من جای یونا بودم برای تک تک جمله هایی که به یونا میگه . برای هر لحظه ای که با یونا وقت میگذرونه . داخل اتاق کوک بغضم گرفت کم کم بغضم داشت به گریه تبدیل میشد برای همین به کوک گفتم که میرم داخل اتاقم . وقتی رفتم داخل اتاق دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه
کوک ویو
به ا.ت دروغ گفتم که به خاطر یونا چاقو خوردم
از صدای ا.ت معلوم بود که میخواد گریه کنه . به من گفت که میره داخل اتاقش . خیلی ناراحت بودم که دلش را شکستم چون واقعا اون لحظه چیزی به ذهنم نمیرسید . تصمیم گرفتم که برم پیش ا.ت برای همین از روی تخت بلند شدم ویهو ........
پارت ۲۶ تموم شد ⭐❤️🥰🥰
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃✨🤍
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🙃🪽🙃
۲۳.۶k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.