P²
~فلشبکبهسالاولدبیرستانآماندا~
(f/nیعنیبچههایکلاس)
f/n:هووی آماندا؛!
آماندا: بله داکو؟
f/n:میدونستی موهات تورو شبیه خفاش پیر میکنه¹؟خفاشی؟!!هه هه(مثلها.س.بخندیدن)
و...~پایانفلشبک~
راننده:آماندا_ساما رسیدیم.
آماندا:مرسی.از ماشین پیاده شدم که همه نگاه ها روی من افتاد.با خجالت رییییز وارد مدرسه شدم و یه نفس عمیق کشیدم،اروم که شدم²به سمت اتاق مدیر راه افتادم.(²دقیقهبعد)هی احساس میکنم یکی داره تعقیبم میکنه ولی اهمیتی ندادم و در اتاقی که بالاش نوشته بود«مدیر»رو زدم.بعد⁵ ثانیه که اجازه ورود گرفتم وارد اتاق شدم.
آماندا:سلام!..آماندا مورینسون هس...که مدیر بلند شد و بهم تعظیم کرد.هه...عادیه،بخاطر پدره...
مدیر:مورینسون_ساما!لطفا بشینید تا کلاستون رو بگم!
چشمی زیرلب گفتم و روی صندلی روبه روی مدیر نشستم.
مدیر:خبب،مورینسون_ساما شما کلاس k_2هستین³ با نائو سنسی؛معلمتون شمارو تا کلاستون راهنمایی میکنن.وهمون لحظه مردی قد بلند وارد اتاق شد.
مرد:سلام خانم مدیر و خانم...؟
آماندا:سلام!اماندا مورینسون هستم...و اینبار اون مرد تعظیم کرد.جالبه!میدونستم مردم برای پدرم احترام زیادی قائلن ولی تا این حددد؟؟؟!
----------------------------------نـــکـــتـــهـ--------------------------------
¹=این حقیقتا کرمم منو لونا بود...اینجا چنتا راهنمایی درباره ی قیافه ی اماندا کردیم و یه گمراهی!!اماندارو تصور کنید با راهنمایی ها!!😀
²=اگه یادتون باشه توی بیوگرافیه آماندا گفتیم آماندا درونگراعه...اینم بخاطر نگاه های خیره بچه ها بود چون آماندا وسط سال یجورایی مدرسشو عوض کرد...و استرس داشت
³=دیدید همههه ی داستانای خارجی شخصیت اصلی کلاسش A_1عه؟؟اینم کلیشه شکنی بود...
بایییی
(f/nیعنیبچههایکلاس)
f/n:هووی آماندا؛!
آماندا: بله داکو؟
f/n:میدونستی موهات تورو شبیه خفاش پیر میکنه¹؟خفاشی؟!!هه هه(مثلها.س.بخندیدن)
و...~پایانفلشبک~
راننده:آماندا_ساما رسیدیم.
آماندا:مرسی.از ماشین پیاده شدم که همه نگاه ها روی من افتاد.با خجالت رییییز وارد مدرسه شدم و یه نفس عمیق کشیدم،اروم که شدم²به سمت اتاق مدیر راه افتادم.(²دقیقهبعد)هی احساس میکنم یکی داره تعقیبم میکنه ولی اهمیتی ندادم و در اتاقی که بالاش نوشته بود«مدیر»رو زدم.بعد⁵ ثانیه که اجازه ورود گرفتم وارد اتاق شدم.
آماندا:سلام!..آماندا مورینسون هس...که مدیر بلند شد و بهم تعظیم کرد.هه...عادیه،بخاطر پدره...
مدیر:مورینسون_ساما!لطفا بشینید تا کلاستون رو بگم!
چشمی زیرلب گفتم و روی صندلی روبه روی مدیر نشستم.
مدیر:خبب،مورینسون_ساما شما کلاس k_2هستین³ با نائو سنسی؛معلمتون شمارو تا کلاستون راهنمایی میکنن.وهمون لحظه مردی قد بلند وارد اتاق شد.
مرد:سلام خانم مدیر و خانم...؟
آماندا:سلام!اماندا مورینسون هستم...و اینبار اون مرد تعظیم کرد.جالبه!میدونستم مردم برای پدرم احترام زیادی قائلن ولی تا این حددد؟؟؟!
----------------------------------نـــکـــتـــهـ--------------------------------
¹=این حقیقتا کرمم منو لونا بود...اینجا چنتا راهنمایی درباره ی قیافه ی اماندا کردیم و یه گمراهی!!اماندارو تصور کنید با راهنمایی ها!!😀
²=اگه یادتون باشه توی بیوگرافیه آماندا گفتیم آماندا درونگراعه...اینم بخاطر نگاه های خیره بچه ها بود چون آماندا وسط سال یجورایی مدرسشو عوض کرد...و استرس داشت
³=دیدید همههه ی داستانای خارجی شخصیت اصلی کلاسش A_1عه؟؟اینم کلیشه شکنی بود...
بایییی
۱.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.