یه پیام دارم برای اون دوست عزیزتر از جانم که یهویی بدون ه
یه پیام دارم برای اون دوست عزیزتر از جانم که یهویی بدون هیچ اطلاعی رفت و دیگه هیچوقت باهام حرف نزد...شاید اینو ببینه
پرنده ی خلاغ دوستداشتنیِ من، نمیدونم چرا این کارو باهام کردی. من تازه باور کرده بودم که تو کاملا بهم اعتماد داری و میتونی روم حساب کنی ولی خب اینطوری نبود. به چه دلیلی یهویی ولم کردی و حتی دیگه جواب پیامامم نمیدی؟ میدونم که هنوز شبکه های اجتماعیت رو چک میکنی؛من بازدیدات رو چک میکنم. میبینم که پروفایل عوض میکنی، بیو عوض میکنی ولی حتی پیام هامو سین نمیکنی. میدونم گفتی که بهت پیام ندم ولی...دلم برات تنگ شده، بدجوری هم تنگ شده. جدی جدی گریم گرفته دیگه واقعا نمیتانم. میشه یکبار دیگه باهات حرف بزنم؟ برای آخرین بار...من حتی نتونستم ازت خداحافظی کنم. وقتی چتای قبلیمون رو میبینم، میبینم که چقدر کنارت خوشحال بودم انگاری هر چیزی که بود ناپدید میشد. و حالا من ماندم و خاطرات و اشک هایی که با مبهمی ریخته میشن و امیدِ ناامید من. یادمه یبار نصفه شبی بهت پیام دادم بهت گفتم اگر به هر دلیلی دیگه ارتباطی باهم نداشتیم بدون که خیلی دوست دارم و همیشه به یادتم و تو هم همینو بهم گفتی و گفتی که امیدواری بلایی سر ارتباطمون نیاد و حالا چیشده؟ میبینی که همه ی اون حس هایی که یهویی به سراغم میومدن که اینارو بهت بگم الکی نبودن.
فقط میخواستم بهت بگم که
((((اگر دیگه نمیخوای دوستم باشی فقط بهم بگو. وقتی که بهم نمیگی من احتمالات دیگه ای میدم و خودمو از حقیقت دور میکنم ولی اگر رک و راست بهم بگی دیگه ازت خوشم نمیاد و تمام مدت داشتم بزور تحملت میکردم و دیگه نمیخوام دوستت باشم، خیلی راحت تر باهاش کنار میام. بهت قول میدم من چیزیم نمیشه. چون تو اینقدر مهربونی که میترسی نتونم با این کنار بیام و اونوقت تو خودتو سرزنش میکنی ولی جدی میگم باهاش کنار میام جدی جدی از پسش بر میام. من اونقدرام بهت وابسته نیستم پس لطفا بهم بگو و هر چه زودتر به این بلاتکلیفی خاتمه بده.))))
خیلی طولانی شد. امیدوارم که اگه اینو دیدی تا اینجا بخونی. و اینکه در هر شرایطی باشم و حتی اگر تو ازم متنفر باشی، هر اتفاقیم که
بیوفته من دوستدار تو هستم و خواهم بود.
-از طرف روانشناس روانیِ تو، ویول
پرنده ی خلاغ دوستداشتنیِ من، نمیدونم چرا این کارو باهام کردی. من تازه باور کرده بودم که تو کاملا بهم اعتماد داری و میتونی روم حساب کنی ولی خب اینطوری نبود. به چه دلیلی یهویی ولم کردی و حتی دیگه جواب پیامامم نمیدی؟ میدونم که هنوز شبکه های اجتماعیت رو چک میکنی؛من بازدیدات رو چک میکنم. میبینم که پروفایل عوض میکنی، بیو عوض میکنی ولی حتی پیام هامو سین نمیکنی. میدونم گفتی که بهت پیام ندم ولی...دلم برات تنگ شده، بدجوری هم تنگ شده. جدی جدی گریم گرفته دیگه واقعا نمیتانم. میشه یکبار دیگه باهات حرف بزنم؟ برای آخرین بار...من حتی نتونستم ازت خداحافظی کنم. وقتی چتای قبلیمون رو میبینم، میبینم که چقدر کنارت خوشحال بودم انگاری هر چیزی که بود ناپدید میشد. و حالا من ماندم و خاطرات و اشک هایی که با مبهمی ریخته میشن و امیدِ ناامید من. یادمه یبار نصفه شبی بهت پیام دادم بهت گفتم اگر به هر دلیلی دیگه ارتباطی باهم نداشتیم بدون که خیلی دوست دارم و همیشه به یادتم و تو هم همینو بهم گفتی و گفتی که امیدواری بلایی سر ارتباطمون نیاد و حالا چیشده؟ میبینی که همه ی اون حس هایی که یهویی به سراغم میومدن که اینارو بهت بگم الکی نبودن.
فقط میخواستم بهت بگم که
((((اگر دیگه نمیخوای دوستم باشی فقط بهم بگو. وقتی که بهم نمیگی من احتمالات دیگه ای میدم و خودمو از حقیقت دور میکنم ولی اگر رک و راست بهم بگی دیگه ازت خوشم نمیاد و تمام مدت داشتم بزور تحملت میکردم و دیگه نمیخوام دوستت باشم، خیلی راحت تر باهاش کنار میام. بهت قول میدم من چیزیم نمیشه. چون تو اینقدر مهربونی که میترسی نتونم با این کنار بیام و اونوقت تو خودتو سرزنش میکنی ولی جدی میگم باهاش کنار میام جدی جدی از پسش بر میام. من اونقدرام بهت وابسته نیستم پس لطفا بهم بگو و هر چه زودتر به این بلاتکلیفی خاتمه بده.))))
خیلی طولانی شد. امیدوارم که اگه اینو دیدی تا اینجا بخونی. و اینکه در هر شرایطی باشم و حتی اگر تو ازم متنفر باشی، هر اتفاقیم که
بیوفته من دوستدار تو هستم و خواهم بود.
-از طرف روانشناس روانیِ تو، ویول
۹۲۲
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.