𝐩𝐭:𝟐𝟎𝐌𝐲 𝐀𝐧𝐠𝐢𝐥 𝐌𝐨𝐜𝐡𝐢𝐲
کوک هنوز داشت چشماش رو میمالید دستشو برداشت و من رو دید و بهم اشاره کرد و همه روشون رو آوردن سمت من و ا.ت
کوک:نگا نگا دوتا مرغ عشقووو اوووووو
تهیونگ:ا.تت بد جایی نشستیااㅋㅋ
ا.ت:ب ت چ تهیونگ دوس پسرمه صدامو در نیار بگم دیشب با میا چیکار میکردین
میسو:اوووووو چیکا میکردینننن خوش گذشتتت؟
میا: خفه من خودم صدا دوتاتون رو میشنیدم احمقا
جیمین:بسه بیاین بشینین صبحونه آماده کردم زود بخورین بریم شهر بازی
تهیونگ:اووووو قراره خوش بگذرههه
کوک:یهههه
میسو:ا.تتتت میشه با ون داداشت بریممم؟؟؟
ا.ت:اوکییهه میرم بهش زنگ بزنمم
جیمین:ا.ت تو داداش داری؟
ا.ت:اوهومم..یادم رفت بهت بگمم
جیمین:اوکیه
ا.ت رفت تو اتاق و به داداشش زنگ شد، بچهاهم اومدن و صبحونه خوردن ا.ت با خوشحالی از اتاق دوید بیرون
ا.ت:داداشم ونش رو با ماشین من عوض کرد الان میاد ون رو میزاره و ماشینم که قراره برا اون باشه رو میبره(تا باشه از این داداشا...نیست بخدا😔🗿)
کوک:اوووو یحححح
میسو:برین آماده شین وقتی اومدیم ظرفا رو جمع میکنیمم
رفتیم تو اتاقمون و لباسامون رو عوض کردیم یه بیلر جین پوشیدم با یه هودی سفید و یه کلاه جین(عکسشو میزارم)و رفتم توی سالن نشستم
ا.ت ویو:
رفتم تو کمدم و یه بیلر دامنی جین پوشیدمو یه تی شرت سفید زیرش پوشیدم یه شلوارک چسبون مشکی هم پوشیدم که اگه دامنم رفت بالا پاهام معلوم نشه و موهام رو بالا بستم و چتری های ریزم رو حالت دار کردم(عکسشو میزارم)گوشیم رو برداشتم و رفتم توی سالن...
جیمین هم بیلر پوشیده بود با یه هودی سفید...با تعجب نگاهم میکرد..وای سلیقه هامون هم شبیه همههه
جیمین ویو:
ا.ت اومد توی سالن...لباسش مثل من بود...انگار ست کرده بودیمم...خیلی کیوت بودد
جیمین:چه کیوت شدی بیبیی
ا.ت:توهم همینطور اوپااا من میرم بقیه رو صدا کنم الان داداشم میاد میتونی سوییچ ماشین رو بهش بدی اگه اومد؟
جیمین:چش
ا.ت:کومائوووو
اوت رفت توی اتاق میسو و بعد از چند مین یکی در زد رفتم دم در و با داداش ا.ت روبرو شدم...شبیه خودش بود!معلوم بود ازمون بزرگتره..
هیون:سلام..تو دوست پسر ا.ت ای؟ خیلی جذابی داداش
جیمین:اوه سلام هیونگ بله خوش اومدید ا.ت گفت سوییچ رو بهتون بدم و سوییچ ون رو ازتون بگیرم
هیون:ممنون..میتونم شمارتو داشته باشم؟ اگه درباره ی ا.ت سوال داشتی میتونم بهت بگم
جیمین:چشم هیونگ
شمارمو بهش دادم و بعد از چند مین رفت..
هوففداشتم از خجالت آب میشدم...داداشش خیلی خودمونی حرف میزد..انگار داداش کوچیکشم...
جیمین:آماده ایننن؟؟؟
تهیونگ:....
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟕
_________________
امیدوارم خوشتون اومده باشهه~~
کوک:نگا نگا دوتا مرغ عشقووو اوووووو
تهیونگ:ا.تت بد جایی نشستیااㅋㅋ
ا.ت:ب ت چ تهیونگ دوس پسرمه صدامو در نیار بگم دیشب با میا چیکار میکردین
میسو:اوووووو چیکا میکردینننن خوش گذشتتت؟
میا: خفه من خودم صدا دوتاتون رو میشنیدم احمقا
جیمین:بسه بیاین بشینین صبحونه آماده کردم زود بخورین بریم شهر بازی
تهیونگ:اووووو قراره خوش بگذرههه
کوک:یهههه
میسو:ا.تتتت میشه با ون داداشت بریممم؟؟؟
ا.ت:اوکییهه میرم بهش زنگ بزنمم
جیمین:ا.ت تو داداش داری؟
ا.ت:اوهومم..یادم رفت بهت بگمم
جیمین:اوکیه
ا.ت رفت تو اتاق و به داداشش زنگ شد، بچهاهم اومدن و صبحونه خوردن ا.ت با خوشحالی از اتاق دوید بیرون
ا.ت:داداشم ونش رو با ماشین من عوض کرد الان میاد ون رو میزاره و ماشینم که قراره برا اون باشه رو میبره(تا باشه از این داداشا...نیست بخدا😔🗿)
کوک:اوووو یحححح
میسو:برین آماده شین وقتی اومدیم ظرفا رو جمع میکنیمم
رفتیم تو اتاقمون و لباسامون رو عوض کردیم یه بیلر جین پوشیدم با یه هودی سفید و یه کلاه جین(عکسشو میزارم)و رفتم توی سالن نشستم
ا.ت ویو:
رفتم تو کمدم و یه بیلر دامنی جین پوشیدمو یه تی شرت سفید زیرش پوشیدم یه شلوارک چسبون مشکی هم پوشیدم که اگه دامنم رفت بالا پاهام معلوم نشه و موهام رو بالا بستم و چتری های ریزم رو حالت دار کردم(عکسشو میزارم)گوشیم رو برداشتم و رفتم توی سالن...
جیمین هم بیلر پوشیده بود با یه هودی سفید...با تعجب نگاهم میکرد..وای سلیقه هامون هم شبیه همههه
جیمین ویو:
ا.ت اومد توی سالن...لباسش مثل من بود...انگار ست کرده بودیمم...خیلی کیوت بودد
جیمین:چه کیوت شدی بیبیی
ا.ت:توهم همینطور اوپااا من میرم بقیه رو صدا کنم الان داداشم میاد میتونی سوییچ ماشین رو بهش بدی اگه اومد؟
جیمین:چش
ا.ت:کومائوووو
اوت رفت توی اتاق میسو و بعد از چند مین یکی در زد رفتم دم در و با داداش ا.ت روبرو شدم...شبیه خودش بود!معلوم بود ازمون بزرگتره..
هیون:سلام..تو دوست پسر ا.ت ای؟ خیلی جذابی داداش
جیمین:اوه سلام هیونگ بله خوش اومدید ا.ت گفت سوییچ رو بهتون بدم و سوییچ ون رو ازتون بگیرم
هیون:ممنون..میتونم شمارتو داشته باشم؟ اگه درباره ی ا.ت سوال داشتی میتونم بهت بگم
جیمین:چشم هیونگ
شمارمو بهش دادم و بعد از چند مین رفت..
هوففداشتم از خجالت آب میشدم...داداشش خیلی خودمونی حرف میزد..انگار داداش کوچیکشم...
جیمین:آماده ایننن؟؟؟
تهیونگ:....
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟕
_________________
امیدوارم خوشتون اومده باشهه~~
۳.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.