🤎шум моря🤎
🤎шум моря🤎
Part 35
صبح توی یکی از مهمون خونه ها بلند شدم لباسام تغییر کرده بود .
دیروز که از کشتی رفتم بیرون رفتم حمام خونه و بعد برای خودم یک دست جدید
لباس و کت خریدم چکمه هامم نوع کردم
یکمی عطر زدم و متمایز شدم موهامو مثل قبل برق میزد بدنم دوباره بوی خودش و گرفتهبود
لباسام و پوشیدم و زدم بیرون .
از پله ها رفتم پایین که دیدم لیسا نامجون و تهیونگ دور یک میز بودن
ته با دیدنم چشماش برق زد و نگاهی بهم انداخت
رفتم کنار نامجون نشستم و یه لقمه خوردم
ته :چه خوشگل شدی لیلیت
هه اونا واقعا فکر میکردن اسم من لیلیته در صورتی که بورام بود !
نگاهی به نامجون انداختم و گفتم
بورام :کوک و جیمین کجان ؟
نامجون :کوک از دیشب نیست ! جیمینم رفته یه سر به کشتی بزنه .
سری تکون دادم و چایی مو خوردم که با صدای در به خودم اومدم
جیمین نفس زنان اومد داخل و نگاهی به همه مون انداخت و با حول و ترس روبه لیسا و نامجون کرد و گفت
جیمین :باد بان ها پاره شدننننننن! کوک هم غیبش زدهههههه
با ترس از جام پریدم که لیسا و نامجون و تهیونگم باهام بلند شدن !
لیسا :نامجون جیمین تهیونگ برید سراغ کشتی
لیسا نگاهی بهشون انداخت و بعد روب من کردو گفت .
لیسا :لیلیت دنبال من بیا باید کوک و پیدا کنیم
سری تکون دادم و دوتایی زدیم تو خیابونا از مغازه ها گزشتیم و به سمت مغازه باستانی فروشی رفتیم
درو باز کردم و رفتم داخل که دیدم اون مرد رفت سمت لیسا
مرد :چیزی شده
لیسا :جئون اینجا اومده
مرد :نه جئون اینجا نیومده
دوباره از مغازه با استرس زدیم بیرون نمی دونم چرا ولی تمام وجودم نگرانش بود
لیسا وارد همون مسافر خونه شد و دنبال زن پیش خدمت گشت .
که اون زن اومد جلوی پیش خوان این دفعه من جلو رفتم و نزاشتم لیسا حرف بزنه
________________________________________
like 15
فالو پلیز
Part 35
صبح توی یکی از مهمون خونه ها بلند شدم لباسام تغییر کرده بود .
دیروز که از کشتی رفتم بیرون رفتم حمام خونه و بعد برای خودم یک دست جدید
لباس و کت خریدم چکمه هامم نوع کردم
یکمی عطر زدم و متمایز شدم موهامو مثل قبل برق میزد بدنم دوباره بوی خودش و گرفتهبود
لباسام و پوشیدم و زدم بیرون .
از پله ها رفتم پایین که دیدم لیسا نامجون و تهیونگ دور یک میز بودن
ته با دیدنم چشماش برق زد و نگاهی بهم انداخت
رفتم کنار نامجون نشستم و یه لقمه خوردم
ته :چه خوشگل شدی لیلیت
هه اونا واقعا فکر میکردن اسم من لیلیته در صورتی که بورام بود !
نگاهی به نامجون انداختم و گفتم
بورام :کوک و جیمین کجان ؟
نامجون :کوک از دیشب نیست ! جیمینم رفته یه سر به کشتی بزنه .
سری تکون دادم و چایی مو خوردم که با صدای در به خودم اومدم
جیمین نفس زنان اومد داخل و نگاهی به همه مون انداخت و با حول و ترس روبه لیسا و نامجون کرد و گفت
جیمین :باد بان ها پاره شدننننننن! کوک هم غیبش زدهههههه
با ترس از جام پریدم که لیسا و نامجون و تهیونگم باهام بلند شدن !
لیسا :نامجون جیمین تهیونگ برید سراغ کشتی
لیسا نگاهی بهشون انداخت و بعد روب من کردو گفت .
لیسا :لیلیت دنبال من بیا باید کوک و پیدا کنیم
سری تکون دادم و دوتایی زدیم تو خیابونا از مغازه ها گزشتیم و به سمت مغازه باستانی فروشی رفتیم
درو باز کردم و رفتم داخل که دیدم اون مرد رفت سمت لیسا
مرد :چیزی شده
لیسا :جئون اینجا اومده
مرد :نه جئون اینجا نیومده
دوباره از مغازه با استرس زدیم بیرون نمی دونم چرا ولی تمام وجودم نگرانش بود
لیسا وارد همون مسافر خونه شد و دنبال زن پیش خدمت گشت .
که اون زن اومد جلوی پیش خوان این دفعه من جلو رفتم و نزاشتم لیسا حرف بزنه
________________________________________
like 15
فالو پلیز
۷.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.