یین و یانگ (پارت ۳۲)
_باشه . (با حالت غمگین)
یکم راه رفتیم و حرف زدیم . گفتم : دیگه داره دیر میشه ، بریم خونه ؟
_باشه بریم .
خداحافظی کردیم و هر کی رفت خونه ی خودش . توی ۴ روز گذشته فقط خوش گذروندم و از زندگیم لذت بردم . و صد البته حسابی توی گوشیم چرخیدم . دیگه کم کم وسایلام رو جمع کردم که آخر هفته(شنبه و یکشنبه ، در جریانید دیگه اونور آب این روزا تعطیلن)
توی خوابگاه باشم . (امروز جمعه س) وسایلام رو توی چدونام گذاشتم و خونه رو خالی کردم . رفتم طبقه ی بالا و در خونه ی صاحب خونه رو زدم . در رو باز کرد و گفت : سلام عزیزم کاری داشتی ؟
ا/ت + صاحب خونه ^
+ سلام ببخشید مزاحم شدم . اومدم بگم دارم میرم و کلید خونه رو تحویل بدم .
^عه داری میری؟چه زود ، به سلامتی کجا؟
+بله ، کارآموز شدم میرم خوابگاه کمپانی ، بفرمایید اینم کلید خونه .من همین الان میرم ، خیلی ممنون که این خونه رو به من اجاره دادین و بهم محبت کردین .
و تعظیمی کردم . لبخند زد و گفت : به سلامت . امیدوارم موفق باشی .
خداحافظی کردم و وسایلام رو برداشتم . یه تاکسی گرفتم و رفتم کمپانی .***از مربی آدرس و شماره اتاقم رو پرسیدم .(همون مربی دیروزی)
مربی گفت : شماره ۱۰ . درضمن از این به بعد من رو خانوم جانگ صدا کن . گفتم : چشم . رفتم به اتاقم . اول در زدم و بعد وارد شدم . ۵ نفر دیگه به جز من توی اتاق بودن . همه سرشونو برگردوندن و به من زل زدن . در رو پشت سرم بستم . تعظیم کردم و گفتم : سلام من کیم ا/ت هستم . هم اتاقی جدیدتون . خوشحالم که میبینمتون . امیدوارم باهم کنار بیایم . کسی که بیشتر از همه به در نزدیک بود گفت:اوه...سلام من کیم رزی هستم .(از کمبود اسم بهشون روی آوردم وگرنه بلک پینک یا بقیه گروه ها نیستن) همه خودشونو معرفی کردن . رزی ، ریوجین ، میسو ، آیرین و جینا . همشون کره ای بودن . جینا گفت : فکر می کردم گروه ما تکمیله . اوه خدای من...من آخرین نفری بودم که به گروه ملحق شده ، البته اگه یه گروه می شدیم . آیرین از همه بزرگتره و از قرار معلوم من از همه کوچیکترم .(یادآوری می کنم ا/ت ۱۴ سالشه) میسو گفت : تنها جای خالی اونجاست،طبقه ی بالا . مشکلی نداری؟
#فیک_بی_تی_اس
یکم راه رفتیم و حرف زدیم . گفتم : دیگه داره دیر میشه ، بریم خونه ؟
_باشه بریم .
خداحافظی کردیم و هر کی رفت خونه ی خودش . توی ۴ روز گذشته فقط خوش گذروندم و از زندگیم لذت بردم . و صد البته حسابی توی گوشیم چرخیدم . دیگه کم کم وسایلام رو جمع کردم که آخر هفته(شنبه و یکشنبه ، در جریانید دیگه اونور آب این روزا تعطیلن)
توی خوابگاه باشم . (امروز جمعه س) وسایلام رو توی چدونام گذاشتم و خونه رو خالی کردم . رفتم طبقه ی بالا و در خونه ی صاحب خونه رو زدم . در رو باز کرد و گفت : سلام عزیزم کاری داشتی ؟
ا/ت + صاحب خونه ^
+ سلام ببخشید مزاحم شدم . اومدم بگم دارم میرم و کلید خونه رو تحویل بدم .
^عه داری میری؟چه زود ، به سلامتی کجا؟
+بله ، کارآموز شدم میرم خوابگاه کمپانی ، بفرمایید اینم کلید خونه .من همین الان میرم ، خیلی ممنون که این خونه رو به من اجاره دادین و بهم محبت کردین .
و تعظیمی کردم . لبخند زد و گفت : به سلامت . امیدوارم موفق باشی .
خداحافظی کردم و وسایلام رو برداشتم . یه تاکسی گرفتم و رفتم کمپانی .***از مربی آدرس و شماره اتاقم رو پرسیدم .(همون مربی دیروزی)
مربی گفت : شماره ۱۰ . درضمن از این به بعد من رو خانوم جانگ صدا کن . گفتم : چشم . رفتم به اتاقم . اول در زدم و بعد وارد شدم . ۵ نفر دیگه به جز من توی اتاق بودن . همه سرشونو برگردوندن و به من زل زدن . در رو پشت سرم بستم . تعظیم کردم و گفتم : سلام من کیم ا/ت هستم . هم اتاقی جدیدتون . خوشحالم که میبینمتون . امیدوارم باهم کنار بیایم . کسی که بیشتر از همه به در نزدیک بود گفت:اوه...سلام من کیم رزی هستم .(از کمبود اسم بهشون روی آوردم وگرنه بلک پینک یا بقیه گروه ها نیستن) همه خودشونو معرفی کردن . رزی ، ریوجین ، میسو ، آیرین و جینا . همشون کره ای بودن . جینا گفت : فکر می کردم گروه ما تکمیله . اوه خدای من...من آخرین نفری بودم که به گروه ملحق شده ، البته اگه یه گروه می شدیم . آیرین از همه بزرگتره و از قرار معلوم من از همه کوچیکترم .(یادآوری می کنم ا/ت ۱۴ سالشه) میسو گفت : تنها جای خالی اونجاست،طبقه ی بالا . مشکلی نداری؟
#فیک_بی_تی_اس
۶.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.