پارت10-نفوذ
صب از خواب بیدار شدم و کارما رو انجام دادم و رفتم جلسه
وقتی کوک حرف میزد حس میکردم با حرفاش قلبم رو میلرزونه خیلی خوب بود
واقعا بهش وابسته شدم
دلم میخواد بهش بگم اما خوب اون منو به چشم یه بیماری میبینه
+جونگ کوک
-بله
+من حس میکنم میتونم به بقیه اعتماد کنم
وقتی کسی مثل تو و برادر هام رو دیدم قبول کردن ادم خوب هم وجود داره
-این خیلی عالیه
+خوب حالا باید چیکار کنم؟
-خب الان باید سعی کنی تا بتونی چنتا دوست خوب پیدا کنی و چند وقت باهاشون در ارتباط باشی
+اروم
-خب دوماه دیگه هم مدرسه ها دوباره شروع میشه
و خیلی بهتر میشه که بری مدرسه اونجوری دوست های بیشتر هم پیدا میکنی
+باشه
... جهش زمانی به دو ماه بعد...
امروز اومدم مدرسه و تهیونگ و جیمین هم همراهم اومدن خیلی دوسشون دارم
+خب داداشا من دیگه میرم
؛ €باشه مواظب خودت باش
+باشه شماهم همینطور
داشتم میرفتم تو کلاس که محکم به یکی برخورد کردم و افتادم زمین اون هم همینطور
چقد قیافش اشناس نکنه نه وای خدایا اون ماریاس اما مگه اون نباید الان مدرسه رو تموم کرده باشه
سریع پاشدم تا برم بهش کمک کنم
+سلام ببخشید خوبین؟
¢سورا خودتی؟
+اره دلم برات تنگ شده بود ماریا اما اینجا چیکار میکنی؟
¢مردود شدم 😅 تو چیکار میکنی؟ چیشد برای چی از وسط سال یه دفعه غیبت زدددد
+خب... کل ماجرا رو توضیح دادم
¢اه واقعا اون پسره جان بیشعور کثافت
+اروم ولش کن
¢ولی یعنی تو الان خوب شدی که اومدی؟
+فک کنم
¢عالیه
+اهوم
که معلم اومد سر کلاس
.... 7 ساعت بعد_پایان مدرسه....
+هنوز خونه قبلیتون میشینین؟
¢اهوم میای خونمون؟
+خب باید به داداشام بگم
+سلام اوپا
؛ سلام سورا خانوم
¢سلام
وای خدایا این دوتا چشون شد چرا یجوری شدن نکنه.. به به عروسی در راهههههه
+جیمین... جیمین... جیمیننننننن
؛ چرا داد میزنی
+نیم ساعته دارم صدات میکنم
؛ بگو
+میگم من امشب میخوا برم خونه ماریا
؛ ماریا کیه
¢منم
+برم؟
؛ جدی دوست داری؟
+اهوم
¢من که خیلی خوشحال میشم که دوست پیدا کردی پس اشکال نداره ولی شما از قبل هم رو میشناختین؟
+قبلا همکلاس بودیم اوپا مارو میرسونی؟
؛ باشه
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ماریا
مامان و باباش رفته بودن مسافرت خواهر و برادر هم که نداشت
+خب خب باید چیکار کنیم
¢خز پارتییییی
+هنوزم🤣
¢یسسس
+بریم
بعد کلی دیوونه بازی و خنده بهش گفتم
+ماریا تا به حال عاشق شدی
¢نمیدونم
+من که میدونم
¢چ.. چی میگی( خدایا نکنه فهمیده*با خودش)
+ یعنی تو از داداش من خوشت نمیاد
¢اصن به تو چه خودت چی
+فک کنم اره
¢اوووووو
کی هست این شازده داماد؟
وقتی کوک حرف میزد حس میکردم با حرفاش قلبم رو میلرزونه خیلی خوب بود
واقعا بهش وابسته شدم
دلم میخواد بهش بگم اما خوب اون منو به چشم یه بیماری میبینه
+جونگ کوک
-بله
+من حس میکنم میتونم به بقیه اعتماد کنم
وقتی کسی مثل تو و برادر هام رو دیدم قبول کردن ادم خوب هم وجود داره
-این خیلی عالیه
+خوب حالا باید چیکار کنم؟
-خب الان باید سعی کنی تا بتونی چنتا دوست خوب پیدا کنی و چند وقت باهاشون در ارتباط باشی
+اروم
-خب دوماه دیگه هم مدرسه ها دوباره شروع میشه
و خیلی بهتر میشه که بری مدرسه اونجوری دوست های بیشتر هم پیدا میکنی
+باشه
... جهش زمانی به دو ماه بعد...
امروز اومدم مدرسه و تهیونگ و جیمین هم همراهم اومدن خیلی دوسشون دارم
+خب داداشا من دیگه میرم
؛ €باشه مواظب خودت باش
+باشه شماهم همینطور
داشتم میرفتم تو کلاس که محکم به یکی برخورد کردم و افتادم زمین اون هم همینطور
چقد قیافش اشناس نکنه نه وای خدایا اون ماریاس اما مگه اون نباید الان مدرسه رو تموم کرده باشه
سریع پاشدم تا برم بهش کمک کنم
+سلام ببخشید خوبین؟
¢سورا خودتی؟
+اره دلم برات تنگ شده بود ماریا اما اینجا چیکار میکنی؟
¢مردود شدم 😅 تو چیکار میکنی؟ چیشد برای چی از وسط سال یه دفعه غیبت زدددد
+خب... کل ماجرا رو توضیح دادم
¢اه واقعا اون پسره جان بیشعور کثافت
+اروم ولش کن
¢ولی یعنی تو الان خوب شدی که اومدی؟
+فک کنم
¢عالیه
+اهوم
که معلم اومد سر کلاس
.... 7 ساعت بعد_پایان مدرسه....
+هنوز خونه قبلیتون میشینین؟
¢اهوم میای خونمون؟
+خب باید به داداشام بگم
+سلام اوپا
؛ سلام سورا خانوم
¢سلام
وای خدایا این دوتا چشون شد چرا یجوری شدن نکنه.. به به عروسی در راهههههه
+جیمین... جیمین... جیمیننننننن
؛ چرا داد میزنی
+نیم ساعته دارم صدات میکنم
؛ بگو
+میگم من امشب میخوا برم خونه ماریا
؛ ماریا کیه
¢منم
+برم؟
؛ جدی دوست داری؟
+اهوم
¢من که خیلی خوشحال میشم که دوست پیدا کردی پس اشکال نداره ولی شما از قبل هم رو میشناختین؟
+قبلا همکلاس بودیم اوپا مارو میرسونی؟
؛ باشه
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ماریا
مامان و باباش رفته بودن مسافرت خواهر و برادر هم که نداشت
+خب خب باید چیکار کنیم
¢خز پارتییییی
+هنوزم🤣
¢یسسس
+بریم
بعد کلی دیوونه بازی و خنده بهش گفتم
+ماریا تا به حال عاشق شدی
¢نمیدونم
+من که میدونم
¢چ.. چی میگی( خدایا نکنه فهمیده*با خودش)
+ یعنی تو از داداش من خوشت نمیاد
¢اصن به تو چه خودت چی
+فک کنم اره
¢اوووووو
کی هست این شازده داماد؟
۱۲.۸k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.