حتمابخونیم
#حتمابخونیم
مذهبی بودم
کارم شده بود چیک و چیک!
سلفی و یهویی..
عکس های مختلف با چادر و روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافی شاپ
من و زهرا یهویی گلزار شهدا
من و خواهرم یهویی سرخه حصار
عکس لبخند با عشوه های ریز دخترکانه..
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..
کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!
دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها
از نظر خودم کارم اشتباه نبود
چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!
کم کم در عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت
تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!
چشمم خورد به کتابی..
رویش نشسته بود خروارها خاک غفلت..
هاا کردم.. و خاکها پرید از هر طرف..
"سلام بر ابراهیم" بود عنوان زیر خاکی من...
ابراهیم هادی خودمان..
همان گل پسر خوشتیپ..
چارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی..
شکست نفس خود را..
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه..
ساک ورزشی اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها
80 درصدش جنس مذکر بود!!!
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!
دایرکت هایم که بماند!
عجب لبخند ملیحی..
عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده
عجب هلویی..
عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم بدم امد
شرمسار شدم از اینهمه عشوه و دلبری..
شهید هادی کجا و من کجا!
باید نفس را قربانی میکردم..
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابرهیم و ابرهیم ها...
#التماس_دعا
#رَبَّنا_هَبْ_لَنا_مِنْ_أَزْواجِنا_وَ_ذُرِّیَّاتِنا_قُرَّةَ_أَعْیُنٍ_وَ_اجْعَلْنا_لِلْمُتَّقینَ_إِماماً
مذهبی بودم
کارم شده بود چیک و چیک!
سلفی و یهویی..
عکس های مختلف با چادر و روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافی شاپ
من و زهرا یهویی گلزار شهدا
من و خواهرم یهویی سرخه حصار
عکس لبخند با عشوه های ریز دخترکانه..
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..
کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!
دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها
از نظر خودم کارم اشتباه نبود
چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!
کم کم در عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت
تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!
چشمم خورد به کتابی..
رویش نشسته بود خروارها خاک غفلت..
هاا کردم.. و خاکها پرید از هر طرف..
"سلام بر ابراهیم" بود عنوان زیر خاکی من...
ابراهیم هادی خودمان..
همان گل پسر خوشتیپ..
چارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی..
شکست نفس خود را..
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه..
ساک ورزشی اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها
80 درصدش جنس مذکر بود!!!
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!
دایرکت هایم که بماند!
عجب لبخند ملیحی..
عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده
عجب هلویی..
عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم بدم امد
شرمسار شدم از اینهمه عشوه و دلبری..
شهید هادی کجا و من کجا!
باید نفس را قربانی میکردم..
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابرهیم و ابرهیم ها...
#التماس_دعا
#رَبَّنا_هَبْ_لَنا_مِنْ_أَزْواجِنا_وَ_ذُرِّیَّاتِنا_قُرَّةَ_أَعْیُنٍ_وَ_اجْعَلْنا_لِلْمُتَّقینَ_إِماماً
۵.۲k
۱۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.