ادامه part 5
ادامه part 5
جونگکوک لبخند ملیحی زد و در جواب گفت : ممنونم که بهم گفتی؛ هنوز اونقدرام دیر نشده، منم بهت میگم؛ میگم که عاشقتم کیم تهیونگ.
تهیونگ جونگکوک رو از خودش دور کرد و توی چشمهاش نگاه کرد و صورتش رو برد نزدیک... وقتی فاصله ی خیلی کمی بینشون وجود داشت تهیونگ زمزمه کرد : قلب من همیشه متعلق به توعه.
بعد تموم شدن حرفش، لبهاش رو روی لبهای جونگکوک قرار داد... جونگکوک آروم آروم دستهاش رو برد بالا و به سینه های مرد روبروش رسوند... تهیونگ دستش رو روی کمر جونگکوک گزاشت و نرم میبوسید... کوک هم به خوبی همراهی میکرد
شاید این آخرین خوشیشون باهم دیگر بود...
هرچند کسی نمیدونه ولی این دو عاشق سعی کردن از زمانشون بهترین استفاده رو ببرن... سعی کردن حتی برای زمان کوتاهی هم که شده هم را عاشقانه بپرستن...
جونگکوک لبخند ملیحی زد و در جواب گفت : ممنونم که بهم گفتی؛ هنوز اونقدرام دیر نشده، منم بهت میگم؛ میگم که عاشقتم کیم تهیونگ.
تهیونگ جونگکوک رو از خودش دور کرد و توی چشمهاش نگاه کرد و صورتش رو برد نزدیک... وقتی فاصله ی خیلی کمی بینشون وجود داشت تهیونگ زمزمه کرد : قلب من همیشه متعلق به توعه.
بعد تموم شدن حرفش، لبهاش رو روی لبهای جونگکوک قرار داد... جونگکوک آروم آروم دستهاش رو برد بالا و به سینه های مرد روبروش رسوند... تهیونگ دستش رو روی کمر جونگکوک گزاشت و نرم میبوسید... کوک هم به خوبی همراهی میکرد
شاید این آخرین خوشیشون باهم دیگر بود...
هرچند کسی نمیدونه ولی این دو عاشق سعی کردن از زمانشون بهترین استفاده رو ببرن... سعی کردن حتی برای زمان کوتاهی هم که شده هم را عاشقانه بپرستن...
۳.۳k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.