مافیای من پارت ۹ ♡
از زبان کوک :
رفتم که دیدم انباز اسلحه صحیح و سالمه فهمیدم یه نقشه بوده اونی که دروغ گفتو کشتم و رفتم عمارت رفتم اتاق که همچین صحنه ای رو دیدم بادیگاردو کشتم و هیونا رو بردم گذاشتم رو تخت دستشو باندپیچی کردم و بهش یه آرام بخش دادم چون حالش خوب نبود بعدم هیونا خوابید پتو رو روش کشیدم و یه بوسه ی ریز رو لباش گذاشتم .
از اتاق رفتم بیرون و به زیر دستم گفتم تا در مورد دشمن جدیدمون تحقیق کنه .
از زبان هیونا :
بیدار شدم رفتم تو پذیرایی دیدم کوک داره فیلم میگیره رفتم پیشش ...
هیونا : کوک ممنون که نجاتم دادی !
کوک: عه بیدار شدی خواهش میکنم .
وای یه تشکر خشک و خالی ؟؟
هیونا : یعنی چی؟
کوک : نمیخوای بوسم کنی؟
هیونا : رفتم و لپشو بوسیدم .
کوک : اونجا نه اینجا ( اشاره به لباش )
هیونا : لبشو بوسیدم که ......
ادامه دارد .....
رفتم که دیدم انباز اسلحه صحیح و سالمه فهمیدم یه نقشه بوده اونی که دروغ گفتو کشتم و رفتم عمارت رفتم اتاق که همچین صحنه ای رو دیدم بادیگاردو کشتم و هیونا رو بردم گذاشتم رو تخت دستشو باندپیچی کردم و بهش یه آرام بخش دادم چون حالش خوب نبود بعدم هیونا خوابید پتو رو روش کشیدم و یه بوسه ی ریز رو لباش گذاشتم .
از اتاق رفتم بیرون و به زیر دستم گفتم تا در مورد دشمن جدیدمون تحقیق کنه .
از زبان هیونا :
بیدار شدم رفتم تو پذیرایی دیدم کوک داره فیلم میگیره رفتم پیشش ...
هیونا : کوک ممنون که نجاتم دادی !
کوک: عه بیدار شدی خواهش میکنم .
وای یه تشکر خشک و خالی ؟؟
هیونا : یعنی چی؟
کوک : نمیخوای بوسم کنی؟
هیونا : رفتم و لپشو بوسیدم .
کوک : اونجا نه اینجا ( اشاره به لباش )
هیونا : لبشو بوسیدم که ......
ادامه دارد .....
۶.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.