ادامه تکپارتی.

ادامه تکپارتی.
فرداصبح"
"at"
با استرس دستام رو توهم فشردم و قفل کردم. تو آینه
روبه رو به لباس صورتیم نگاه کردم. در اتاق به صدا دراومد برگشتم. در باز شد بابا اومد تو.
+آماده ایی؟
♡بله
+بریم؟
♡آره
"پرش زمانی"
از ماشین پیاده شدیم.با هجوم عکاسا به طرفمون مواجه شدیم. پدرم دست منو گرفت. هیچکس باورش نمیشد با پارک جیمین بیام. همه مات بودن پدرم برای اونایی ازش میخواستن باهاش مصاحبه کنن سری تکون میداد وعذر میخواست. بالاخره از اون جمعیت رد شدیم. و من از پدرم جدا شدم.....
"jimin"
به ات نگاه کردم که داشت میخوند. بعد از اینکه آوازش تموم شد. اولین نفر از جام بلند شدم و شروع کردم به دست زدن.
بقیه هم به تقلید از من دست زدن. ات به من نگاه کرد.
♡من ممنونم از پدرم که تا اینجا بهم کمک کرد و حمایت کرد.
ازش میخوام که بیاد بالای سنت.
رفتم بالای سنت، همه شروع کردن به جیغ و سوت و دست زدن.
میکروفون رو به من داد.
+من افتخار میکنم به دخترم که تا اینجا تلاش کرد و پشیمون نشد و امیدوارم که موفقیت های بیشتری ازش ببینم. و این رو میدونم که نا امیدم نمیکنه.
ات رو بغل کردم. بوسیدمش.
♡دوست دارم بابا. ممنونم ازت
+منم دوست دارم دخترم:)♡.
"پایان"
- - - - - - - - - - - - - -
لایک و کامنتای قشنگتون؟
امیدوارم خوشتون بیاد:)