عشق سخت
پارت ۱۷
کوک ویو
از اتاقم اومدم بیرون میخواستم برم پیش بقیه
دیدم ا/ت و جیمین هیونگ و نامجون هیونگ اونجا وایستادن
رفتم پیششون
کوک: چی شده
جیمین: هیچی ا/ت با بالشت زده تو سرم کردم دنبالش بعدش نامجون میگه چرا زدیش میگه فکر کردم روحه آخه روح تو این خونه پیدا میشه*عصبی
ا/ت پشت نامجون قایم شده بود که جیمین باهاش کاری نکنه بامزه بود
ا/ت: ببخشید*ترسیده
ولی معمولا توی خونه های بزرگ روح پیدا میشه بخاطر همین فکر کردم تو روحی
جیمین: ا/ت اونا مال فیلم هان اینقدر فیلم ترسناک هم نبین روت تاثیر گذاشته
ا/ت: من نمیبینم کلا تخیلات بالایی دارم
جیمین: خب یکم این تخیلات رو کمتر کن
ا/ت: اوکی ولی دیگه کاریم نداری
جیمین: نه
ا/ت اومد کنار نامجون وایستاد
نامجون: خب مشکل حل شد من میرم
نامجون رفت
جیمین: این دفعه بهت رحم کردم دفعه بعدی کرم بریزی موهاتو از جاشون در میارم
میشد از قیافه ا/ت فهمید ترسیده
جیمین رفت
همون لحظه ا/ت برگشت
ا/ت: عوضی*آروم
خندم گرفت
جیمین که اینو گفت برگشت
جیمین: چیزی گفتی
ا/ت: نه جیمین جونم تو برو
جیمین دوباره برگشت و ایندفعه واقعا رفت
ا/ت: کوک میشه در مورد دعوای منو جیمین به بقیه نگی
کوک: اوکی
با ا/ت رفتیم پیش بقیه
رفتیم نشستیم
تهیونگ: با جیمین دعوا کردی
ا/ت: از کجا فهمیدین
شوگا: نامجون گفت
جیهوپ: چرا سر چیزای مسخره دعوا میکنید باید با هم خوب باشید ناسلامتی خواهر برادرید
ا/ت: حالا اتفاقی نیفتاده این دعوا ها رو همه خواهر برادرا هر چند وقت یه بار دارن
جین: آره ولش کنین
ا/ت ویو
به ساعت نگاه کردم ۱۲ بود
چرا زمان اینجا اینقدر دیر میگذره
یه ساعت بعد ناهار خوردیم و چند ساعت بعد وسایلمون رو جمع کردیم بریم
نامجون: ا/ت بعدا هم اینجا بیا
جیهوپ: آره بیا رو چشاموپ میزاریمت
کوک: راستی ا/ت میدونم توی کالاف اسمت چیه بیا هر چند وقت یع بار بازی کنیم
ا/ت: اوکی مرسی از همتون خدافظ
با جیمین راه افتادیم سمت خونه
یه ساعت بعد رسیدیم جیمین من رو پیاده کرد خودش رفت
رفتم لباسام رو عوض کردم و یه چند ساعت بعد خوابیدم.....
ادامه توی پارت بعد...
_____________________________________________________
کوک ویو
از اتاقم اومدم بیرون میخواستم برم پیش بقیه
دیدم ا/ت و جیمین هیونگ و نامجون هیونگ اونجا وایستادن
رفتم پیششون
کوک: چی شده
جیمین: هیچی ا/ت با بالشت زده تو سرم کردم دنبالش بعدش نامجون میگه چرا زدیش میگه فکر کردم روحه آخه روح تو این خونه پیدا میشه*عصبی
ا/ت پشت نامجون قایم شده بود که جیمین باهاش کاری نکنه بامزه بود
ا/ت: ببخشید*ترسیده
ولی معمولا توی خونه های بزرگ روح پیدا میشه بخاطر همین فکر کردم تو روحی
جیمین: ا/ت اونا مال فیلم هان اینقدر فیلم ترسناک هم نبین روت تاثیر گذاشته
ا/ت: من نمیبینم کلا تخیلات بالایی دارم
جیمین: خب یکم این تخیلات رو کمتر کن
ا/ت: اوکی ولی دیگه کاریم نداری
جیمین: نه
ا/ت اومد کنار نامجون وایستاد
نامجون: خب مشکل حل شد من میرم
نامجون رفت
جیمین: این دفعه بهت رحم کردم دفعه بعدی کرم بریزی موهاتو از جاشون در میارم
میشد از قیافه ا/ت فهمید ترسیده
جیمین رفت
همون لحظه ا/ت برگشت
ا/ت: عوضی*آروم
خندم گرفت
جیمین که اینو گفت برگشت
جیمین: چیزی گفتی
ا/ت: نه جیمین جونم تو برو
جیمین دوباره برگشت و ایندفعه واقعا رفت
ا/ت: کوک میشه در مورد دعوای منو جیمین به بقیه نگی
کوک: اوکی
با ا/ت رفتیم پیش بقیه
رفتیم نشستیم
تهیونگ: با جیمین دعوا کردی
ا/ت: از کجا فهمیدین
شوگا: نامجون گفت
جیهوپ: چرا سر چیزای مسخره دعوا میکنید باید با هم خوب باشید ناسلامتی خواهر برادرید
ا/ت: حالا اتفاقی نیفتاده این دعوا ها رو همه خواهر برادرا هر چند وقت یه بار دارن
جین: آره ولش کنین
ا/ت ویو
به ساعت نگاه کردم ۱۲ بود
چرا زمان اینجا اینقدر دیر میگذره
یه ساعت بعد ناهار خوردیم و چند ساعت بعد وسایلمون رو جمع کردیم بریم
نامجون: ا/ت بعدا هم اینجا بیا
جیهوپ: آره بیا رو چشاموپ میزاریمت
کوک: راستی ا/ت میدونم توی کالاف اسمت چیه بیا هر چند وقت یع بار بازی کنیم
ا/ت: اوکی مرسی از همتون خدافظ
با جیمین راه افتادیم سمت خونه
یه ساعت بعد رسیدیم جیمین من رو پیاده کرد خودش رفت
رفتم لباسام رو عوض کردم و یه چند ساعت بعد خوابیدم.....
ادامه توی پارت بعد...
_____________________________________________________
۲۴.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.