Part1
Part1
صب با صدای آلارم بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم به ساعت نگا کردم کلی وقت داشتم
به سمت اشپزخونه رفتم برای خودم پنکیک درست کنم با آهنگ برو خونه هیدن مهیار شایع میخوندم صبحونمو خوردم رفتم بالا جلو میز نشستم موهامو یکم حالت دارم کردم یه آرایش ملیح کردم یه لباس سفید دامن بلند صورتی ست کردم کیفمو ورداشتم به سمت دانشگاه رفتم حوصله دخترارو نداشتم (خاهرمون محبوب یه عالمه پسرا همین جوری نگاش میکردن ) به سمت کلاس رفتم نشستم سر میزم دیدم اون پسر صگ دوباره داره میاد سمتم
ا/ت: تروخدا حرف نزن حوصله تو ندارم جرت میدما
تهیونگ: منم حوصله ندارم فقط خاستم بگم امروز امتحان داریم خوندی؟
ا/ت: اره برچی؟
تهیونگ :میرسونی ؟
ا/ت:اره من برم یه قهوه بگیرم
تهیونگ :اوک
به سمت کافه تریا دانشگاه رفتم قهومو گرفتم پولشو حساب کردم ای خارشو …دوباره این ج**ع خانوم اومد
سوآ:بح بح ا/ت خانوم کی اومدی ندیدمت
ا/ت:چون کوری (دست به سینه وایساد )
سوآ:برای من بلبل زبونی میکنی دختره ی …
(سوآ دهنش به لطف ا/ت به فاخ رفت از کنارشون رد شد رف)
نویسنده: عه من سلام
ا/ت:تو اینجا چیکار میکنی
نویسنده:اومدم بگم فلش بک میزنیم به موقعی که داشتی وسایلتو جمع میکردی بری خونه
ا/ت:عه باش
نویسنده:🗿📿
داشتم کیفمو جمع میکردم که ……
حلالم کنید گناه دارم 🤌
صب با صدای آلارم بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو کردم به ساعت نگا کردم کلی وقت داشتم
به سمت اشپزخونه رفتم برای خودم پنکیک درست کنم با آهنگ برو خونه هیدن مهیار شایع میخوندم صبحونمو خوردم رفتم بالا جلو میز نشستم موهامو یکم حالت دارم کردم یه آرایش ملیح کردم یه لباس سفید دامن بلند صورتی ست کردم کیفمو ورداشتم به سمت دانشگاه رفتم حوصله دخترارو نداشتم (خاهرمون محبوب یه عالمه پسرا همین جوری نگاش میکردن ) به سمت کلاس رفتم نشستم سر میزم دیدم اون پسر صگ دوباره داره میاد سمتم
ا/ت: تروخدا حرف نزن حوصله تو ندارم جرت میدما
تهیونگ: منم حوصله ندارم فقط خاستم بگم امروز امتحان داریم خوندی؟
ا/ت: اره برچی؟
تهیونگ :میرسونی ؟
ا/ت:اره من برم یه قهوه بگیرم
تهیونگ :اوک
به سمت کافه تریا دانشگاه رفتم قهومو گرفتم پولشو حساب کردم ای خارشو …دوباره این ج**ع خانوم اومد
سوآ:بح بح ا/ت خانوم کی اومدی ندیدمت
ا/ت:چون کوری (دست به سینه وایساد )
سوآ:برای من بلبل زبونی میکنی دختره ی …
(سوآ دهنش به لطف ا/ت به فاخ رفت از کنارشون رد شد رف)
نویسنده: عه من سلام
ا/ت:تو اینجا چیکار میکنی
نویسنده:اومدم بگم فلش بک میزنیم به موقعی که داشتی وسایلتو جمع میکردی بری خونه
ا/ت:عه باش
نویسنده:🗿📿
داشتم کیفمو جمع میکردم که ……
حلالم کنید گناه دارم 🤌
۴.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.