« ددی جذاب من »
« #ددی_جذاب_من »
#پارت10
(ته با لبخند نگاش میکردم و تو همون لحظه که به چشمای هم نگاه میکردن دو مرد هردو دوباره یا بهتر بگمبرای بار هزارم عاشق هم شدن ولی طولی نکشید که صدای بیرون از خونه باعث شد این نگاه عاشقانه بهم بخوره درست اون برگشته بود بک هیون ولی اینبار ته با جون خودش معامله کرده بود پس بدون اینکه وقتش رو تلف کنه بلند شد و کوک رو برد توی زیرزمین جایی که کسی نمیتونست به غیر از خودش پیداش کنه و گفت)
ته: کوک هر چی شد از اتاق بیرون نمیای فهمیدی؟
کوک: هیونگ نرو تورو خدا تنهام نزار (گریه اروم
(ته درحالی که جلوی پای اون بچه زانو زده گفت)
ته: کوک بهت قول میدم میام باشه
(کوک سری تکون داد و میخاست بلند شه که کوک دستش رو گرفت و محکم بغلش کرد)
کوک: منتظرتم ته
(تهیونگ که تو شک کلمه ته بود سری تکون داد و درو قفل کردم و از عمارت بیرون رفت و همون موقع ۱۲ تا لیموزین بادیگارد اومد اون بادیگارد ها برای تهیونگ بود ته نزدیک بک هیون شد و پوزخندی زد)
ته: نچ نچ هرکی رو بکشی نه منو نمیتونی بکشی عزیزم
بک هیون: همین الان جونت رو میگیرم من نسل جئون مین و کیم رو از بین میبرم و توی دنیای مافیا فقط نسل بک میمونه
ته: میبینم داری زیاد از حد گوه میخوری تو غذا نخوردی؟ البته من به خورد و خوراک تو کاری ندارم ولی پیشنهاد میکنم تو که داری میخوری بیشتر بخور
(بک هیون که خیلی عصبی شده بود دستور حمله داد و خودش هم با تهیونگ در گیر شد)
ته: به پسر کوچولوم قول دادم سالم باشم و وقتی قول میدم سرش هستم بیخودی تلاش نکن
بک هیون: به زخم روی تنت نگاه کن چه شاهکاری انداختم روش
(تهیونگ به شکمش نگاه کرد پوزخندی زد و بلیز مشکی و خونیش رو درآورد و بک هیون هم همینطور)
(حالا این دو نفر با تن لخت مبارزه میکردن)(شلوار پاشون نگارنده نباشید و منحرف نشید)
(بعد از چند ساعت مبارزه این دو مرد صدای گلوله اومد و همه به این دو نفر نگاه کردن...........)
یعنی کی تیر خورده بود؟حیحححححح خماریییییییییی
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #سناریو
#تهیونگ #جونگکوک #تهکوک #بی_تی_اس
#پارت10
(ته با لبخند نگاش میکردم و تو همون لحظه که به چشمای هم نگاه میکردن دو مرد هردو دوباره یا بهتر بگمبرای بار هزارم عاشق هم شدن ولی طولی نکشید که صدای بیرون از خونه باعث شد این نگاه عاشقانه بهم بخوره درست اون برگشته بود بک هیون ولی اینبار ته با جون خودش معامله کرده بود پس بدون اینکه وقتش رو تلف کنه بلند شد و کوک رو برد توی زیرزمین جایی که کسی نمیتونست به غیر از خودش پیداش کنه و گفت)
ته: کوک هر چی شد از اتاق بیرون نمیای فهمیدی؟
کوک: هیونگ نرو تورو خدا تنهام نزار (گریه اروم
(ته درحالی که جلوی پای اون بچه زانو زده گفت)
ته: کوک بهت قول میدم میام باشه
(کوک سری تکون داد و میخاست بلند شه که کوک دستش رو گرفت و محکم بغلش کرد)
کوک: منتظرتم ته
(تهیونگ که تو شک کلمه ته بود سری تکون داد و درو قفل کردم و از عمارت بیرون رفت و همون موقع ۱۲ تا لیموزین بادیگارد اومد اون بادیگارد ها برای تهیونگ بود ته نزدیک بک هیون شد و پوزخندی زد)
ته: نچ نچ هرکی رو بکشی نه منو نمیتونی بکشی عزیزم
بک هیون: همین الان جونت رو میگیرم من نسل جئون مین و کیم رو از بین میبرم و توی دنیای مافیا فقط نسل بک میمونه
ته: میبینم داری زیاد از حد گوه میخوری تو غذا نخوردی؟ البته من به خورد و خوراک تو کاری ندارم ولی پیشنهاد میکنم تو که داری میخوری بیشتر بخور
(بک هیون که خیلی عصبی شده بود دستور حمله داد و خودش هم با تهیونگ در گیر شد)
ته: به پسر کوچولوم قول دادم سالم باشم و وقتی قول میدم سرش هستم بیخودی تلاش نکن
بک هیون: به زخم روی تنت نگاه کن چه شاهکاری انداختم روش
(تهیونگ به شکمش نگاه کرد پوزخندی زد و بلیز مشکی و خونیش رو درآورد و بک هیون هم همینطور)
(حالا این دو نفر با تن لخت مبارزه میکردن)(شلوار پاشون نگارنده نباشید و منحرف نشید)
(بعد از چند ساعت مبارزه این دو مرد صدای گلوله اومد و همه به این دو نفر نگاه کردن...........)
یعنی کی تیر خورده بود؟حیحححححح خماریییییییییی
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #سناریو
#تهیونگ #جونگکوک #تهکوک #بی_تی_اس
۱۱.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.