رمان(مجری های سکوت)پارت ۱۷
سلام مجدد.
جونگ هی تا اسم یوجونگ رو شنید سریع اومد جلوی در....
یوجونگ چند قدمی اومد داخل که سوهو یهو محکم بغلش کرد.
سوهو: نمیدونی چقدر نگرانت بودیم.
یوجونگ: حالا که دیگه اومدم.
سوهو بعد چند دقیقه از بغل یوجونگ اومد کنار بلافاصله جونگ هی یوجونگ رو محکم بغل کرد.
جونگ هی: دیگه به هیچ عنوان نمیزارم کسی بهت ذره ای نزدیک بشه.
یوجونگ:....اوکی ولی میشه ولم کنی جونگ هی دردم گرفتم.
جونگ هی سریع ولش کرد نمیخواست یوجونگ اذیت بشه.جونگ هی و سوهو با یوجونگ رفتن روی کاناپه نشستن.
سوهو(با نگرانی): یوجونگ چطور اومدی اینجا تو هم فرار کردی؟
یوجونگ: نه خودش گذاشت بیام.
جونگ هی: مین هیوک؟!
یوجونگ: آره.
جونگ هی(با عصبانیت): معلوم نیست باز چه نقشه ای داره عوضی.
یوجونگ: اون هیچ قصد و نقشه ای از همون اولشم نداشته...
سوهو: چی داری میگی؟!!
یوجونگ همه چیو تعریف کرد...
یوجونگ: کار برادرش بوده مجبورش کرده بوده.
جونگ هی: از دست این مین سونگ عجب آدمی بوده ما خبر نداشتیم از همون یه کاسه ای زیر نیم کاسه اش بود.
یوجونگ: شما ها مین سونگ رو میشناسین؟!
سوهو: معلومه که میشناسیم. از همون اول همیشه مشکوک میزد اما ما بودیم که این مشکوک بودناشو به خصوص بعد دیدن عکس تو نادیده گرفتیم.
یوجونگ: خب حالا میخواین چیکار کنین؟
سوهو: نمیدونم.
جونگ هی: همین الان باید بریم خونه مین هیوک.
یوجونگ: چی؟!
سوهو: درسته باید بریم. زود باشین برین لباساتونو عوض کنید میخواین با این سر و وضع برین؟
یوجونگ: اما...
جونگ هی: اما بی اما زود باش یوجونگ.
یوجونگ: باشه.
آماده شدن و راه افتادن...
پرش زمانی به وقتی که رسیدن:
وقتی رسیدن در رو زد یکی از افراد مین هیوک در رو باز کرد...
یوجونگ و جونگ هی و سوهو سریع رفتن اتاقی که مین هیوک بود در زدن.
مین هیوک: بله کیه؟!
جونگ هی: ماییم.
مین هیوک حسابی جا خورده بود همچنین یکم هم ترس داشت چون ممکن بود بلایی سرش بیارن.
مین هیوک: آ آ آهان بیاین داخل.
اومدن داخل و سریع مین هیوک بلند شد و ایستاد.
یوجونگ: نترس کاری باهات نداریم میخوایم باهات حرف بزنیم.
مین هیوک: بیاین جلو بشینین...
اومدن و نشستن...
سوهو: اول از همه چی بگم که یوجونگ بهمون همه چیو گفت و ممنونیم که از یوجونگ برای هوس خودت یا برادرت سواستفاده نکردی و ممنون که گذاشتی برگرده.
جونگ هی: آره ممنون با اینکه برادرت مجبورت کرده بود بازم کاری با
خواهرم نکردی.
مین هیوک: عا عا نه نه تشکر نیازی نیست من باید تشکر کنم چون بلایی سرم نیاوردین.
جونگ هی: چرا بلایی سرت میاوردیم؟
مین هیوک: چی؟
جونگ هی: ما درکت میکنیم که برادرت مجبورت کرده بود و تو هم به خاطر جونت اینکارو کردی و ما بیشتر میترسیم که مین سونگ بفهمه و بیاد تا تو رو بکشه و...
بای تا پارت بعد.
جونگ هی تا اسم یوجونگ رو شنید سریع اومد جلوی در....
یوجونگ چند قدمی اومد داخل که سوهو یهو محکم بغلش کرد.
سوهو: نمیدونی چقدر نگرانت بودیم.
یوجونگ: حالا که دیگه اومدم.
سوهو بعد چند دقیقه از بغل یوجونگ اومد کنار بلافاصله جونگ هی یوجونگ رو محکم بغل کرد.
جونگ هی: دیگه به هیچ عنوان نمیزارم کسی بهت ذره ای نزدیک بشه.
یوجونگ:....اوکی ولی میشه ولم کنی جونگ هی دردم گرفتم.
جونگ هی سریع ولش کرد نمیخواست یوجونگ اذیت بشه.جونگ هی و سوهو با یوجونگ رفتن روی کاناپه نشستن.
سوهو(با نگرانی): یوجونگ چطور اومدی اینجا تو هم فرار کردی؟
یوجونگ: نه خودش گذاشت بیام.
جونگ هی: مین هیوک؟!
یوجونگ: آره.
جونگ هی(با عصبانیت): معلوم نیست باز چه نقشه ای داره عوضی.
یوجونگ: اون هیچ قصد و نقشه ای از همون اولشم نداشته...
سوهو: چی داری میگی؟!!
یوجونگ همه چیو تعریف کرد...
یوجونگ: کار برادرش بوده مجبورش کرده بوده.
جونگ هی: از دست این مین سونگ عجب آدمی بوده ما خبر نداشتیم از همون یه کاسه ای زیر نیم کاسه اش بود.
یوجونگ: شما ها مین سونگ رو میشناسین؟!
سوهو: معلومه که میشناسیم. از همون اول همیشه مشکوک میزد اما ما بودیم که این مشکوک بودناشو به خصوص بعد دیدن عکس تو نادیده گرفتیم.
یوجونگ: خب حالا میخواین چیکار کنین؟
سوهو: نمیدونم.
جونگ هی: همین الان باید بریم خونه مین هیوک.
یوجونگ: چی؟!
سوهو: درسته باید بریم. زود باشین برین لباساتونو عوض کنید میخواین با این سر و وضع برین؟
یوجونگ: اما...
جونگ هی: اما بی اما زود باش یوجونگ.
یوجونگ: باشه.
آماده شدن و راه افتادن...
پرش زمانی به وقتی که رسیدن:
وقتی رسیدن در رو زد یکی از افراد مین هیوک در رو باز کرد...
یوجونگ و جونگ هی و سوهو سریع رفتن اتاقی که مین هیوک بود در زدن.
مین هیوک: بله کیه؟!
جونگ هی: ماییم.
مین هیوک حسابی جا خورده بود همچنین یکم هم ترس داشت چون ممکن بود بلایی سرش بیارن.
مین هیوک: آ آ آهان بیاین داخل.
اومدن داخل و سریع مین هیوک بلند شد و ایستاد.
یوجونگ: نترس کاری باهات نداریم میخوایم باهات حرف بزنیم.
مین هیوک: بیاین جلو بشینین...
اومدن و نشستن...
سوهو: اول از همه چی بگم که یوجونگ بهمون همه چیو گفت و ممنونیم که از یوجونگ برای هوس خودت یا برادرت سواستفاده نکردی و ممنون که گذاشتی برگرده.
جونگ هی: آره ممنون با اینکه برادرت مجبورت کرده بود بازم کاری با
خواهرم نکردی.
مین هیوک: عا عا نه نه تشکر نیازی نیست من باید تشکر کنم چون بلایی سرم نیاوردین.
جونگ هی: چرا بلایی سرت میاوردیم؟
مین هیوک: چی؟
جونگ هی: ما درکت میکنیم که برادرت مجبورت کرده بود و تو هم به خاطر جونت اینکارو کردی و ما بیشتر میترسیم که مین سونگ بفهمه و بیاد تا تو رو بکشه و...
بای تا پارت بعد.
۱.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.