بی اهمیت پارت ۲

ویوی ا/ت خواستم جوابشو بدم که یهو شوکه شدم داری میپرسی چرا؟
خب........
اون گونم رو بوسید خیلی تعجب کردم چون هنوز نامزدیم
+ چرا منو بوسیدی؟ :/
×چون نامزد منی بیبی
+هوف
+خب دیگه اممم بزار فک کنم
+توی یه اتاق نمیخوابیم
×وات دفاز
+ بیشعور
" اومد تو اتاق
" بچه ها بیاد پایین
+× اوهوم
رفتیم پایین درسته جناب گاو خیلی قشنگه هوفف اینجا چیه دارم میگم من همیشه دلم میخواست که اگه ازدواج کردم پولدار باشه شوهرم و اینکه زندگیمون با عشق باشه ولی خب گاو من که پولداره خوشتیپه خوشگله خیلی هم گاوه ولی عشق چی مت دوسش ندارم ولی اون عاشقمه پس منم سعیمو میکنم دوسش داشته باشم توی این افکار بودم که صدایی منو از فکر دراورد عمو بود
÷ دخترم حالت خوبه ؟
+بله چطور مگه.؟
÷نیم ساعته چشمتو به یه گوشه زوم کردی و هرچی صدات میزنیم جواب نمیدی
×اوه پدر ببخشید
÷تو چرا عذرخواهی میکنی؟
×اون نامزدمه
" ا/ت عزیزم بیا آشپزخونه کارت دارم
+چشم مامان
"خب ببین امشب باید بری عمارت چان اوکی؟
+ خب برو آماده شو من با همینا میام
"من؟
+پ ن من
" خودت تنها باید بری
+هاننننتنن؟
"فردا هم خواستگاریه
+وات د فاخ :/
رفتم آماده شدم
بعد از ۲۰ مین رسیدیم رفتیم تو که من روبه چان کردم و گفتم
+عشقم اتاقم کدومه؟
×اتاقت؟
+اوممم(اروم)
×منظورت اتاقمون بود دیگه؟(خنده)