فیک تهکوک گذشته غم انگیز من
این اولین فیکمه امیدوارم دوسش داشته باشین ❤️
از خواب بیدار شد به سقف زل زد و با خودش
فکر کرد
: چرا باید اینقدر تنها باشم:
درسته اون تنها بود نه خانواده ای داشت نه دوستی البته از نظر خودش
بلند شد و روی تخت نشست گوشیش رو از روی عسلی کنار تخت برداشت و به صفحه گوشیش زل زد گوشیش رو روشن کرد وبه ساعت نگاه کرد ساعت ۶ بعد از ظهر بود
بلند شد و تکالیفش رو انجام داد
بعد سه ساعت رفت پیش مادرش
_اوه،مامان رامیون درست کردی
اره،پسرم بیا بخور برای تو درستش کردم خانوادش با اون خوب رفتار میکردن اما اون
فکر میکرد خانوادش با وجود اون اذیت میشن
_مامان،دستت درد نکنه خوش مزه بود
مادرش لبخندی زد
خواهش میکنم تهیونگم
_میرم بخوابم شب بخیر
شب بخیر
رفت اتاقش و سپس سمت تختش همین که میخواست بشینه رو تخت متوجه باز بودن در کمد شد
رفت سمت کمد
در نیمه باز کمد رو کامل باز کرد
یه نامه بود با چند تا عکس
توی عکسا خودش بود به همراه با یه پسر که نمیشناختش
نامه رو برداشت میخواست بخونه که ....
(شرایط پارت بعدی 5لایک )
ادامه ماجرا جالبه
اینم بگم اگه حمایت زیاد باشه زود به زود پارت هارو میزارم
از خواب بیدار شد به سقف زل زد و با خودش
فکر کرد
: چرا باید اینقدر تنها باشم:
درسته اون تنها بود نه خانواده ای داشت نه دوستی البته از نظر خودش
بلند شد و روی تخت نشست گوشیش رو از روی عسلی کنار تخت برداشت و به صفحه گوشیش زل زد گوشیش رو روشن کرد وبه ساعت نگاه کرد ساعت ۶ بعد از ظهر بود
بلند شد و تکالیفش رو انجام داد
بعد سه ساعت رفت پیش مادرش
_اوه،مامان رامیون درست کردی
اره،پسرم بیا بخور برای تو درستش کردم خانوادش با اون خوب رفتار میکردن اما اون
فکر میکرد خانوادش با وجود اون اذیت میشن
_مامان،دستت درد نکنه خوش مزه بود
مادرش لبخندی زد
خواهش میکنم تهیونگم
_میرم بخوابم شب بخیر
شب بخیر
رفت اتاقش و سپس سمت تختش همین که میخواست بشینه رو تخت متوجه باز بودن در کمد شد
رفت سمت کمد
در نیمه باز کمد رو کامل باز کرد
یه نامه بود با چند تا عکس
توی عکسا خودش بود به همراه با یه پسر که نمیشناختش
نامه رو برداشت میخواست بخونه که ....
(شرایط پارت بعدی 5لایک )
ادامه ماجرا جالبه
اینم بگم اگه حمایت زیاد باشه زود به زود پارت هارو میزارم
۶۳۵
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.