P1🧸💕
P1🧸💕
ا.ت«صبح با صدای مینهی بیدار شدم«همدمم چی شده
مینهی«دختر بلند شو ظهره
ا.ت«واقعا
مینهی«بله
ا.ت«از جام بلند شدم و رفتم wc و بعد تختمو مرتب کردم و رفتم بیرون ....»اونی غذا آمادس
مینهی«آره بیا بخور
ا.ت«شما نمی خورین
سوجین«خیر ما خوردیم
ا.ت«مگه ساعت چنده....به ساعت نگاه کردم ۱ونیم بود بعد نشستم و شروع کردم به خوردن ساعت ۴ باید میرفتیم برای تمرین چون غروب و شب باید اجرا میکردیم بعد غذا ظرف هاموشستم به ساعت نگاه کردم ۲ بود رفتم اتاقم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم و با دستگاه موج دار کردم و یه آرایش ملایم کردم لباس هامو پوشیدم و یه دست لباس برداشتم تا برا اجرا بپوشم ورفتم پایین ساعت ۳وربع بود حالا یه ربعی وفت داشتیم رفتم آشپز خونه و یه آبمیوه برداشتم و خوردم که سوجین و مینهی اومدن
سوجین«بريم دیر میشه
ا.ت«کفش هامون پوشیدیم و راه افتادیم سوجین می گفت با ماشین بريم ولی ماشین خراب بود مجبور شدیم پیاده بریم رسیدیم و رفتیم رختکن تا وسایلمون رو بزاریم ت کمدمون بقیه بچه ها هم اومدن و تمرین رو شروع کردیم ....رفتیم استراحت کنیم و بريم برا اجرا
مینهی«ساعت چنده؟
سوجین«۶
¿«ا.ت رئیس کارت داره
ا.ت«الان میرم
جیهون«خیلی وقت میشد که رو ا.ت کراشم تصمیم گرفت امروز بهش بگم
ا.ت«یعنی رئیس باهام چیکار داره استرس داشتم در زدم و بعد از اجازه ورود وارد شدم
جیهون«بشین
ا.ت«ممنون..باهام کاری داشتین
جیهون«بله می خواستم بگم که با من ازدواج میکنید
ا.ت«اومد جلوم زانو زد و یه حلقه درآورد من حسی بهش نداشتم
جیهون«قبول میکنی شریک زندگیم بشی؟
ا.ت«ببخشید رئیس ولی من نسبت به شما حسی ندارم متاسفم
جیهون«وقتی ح فش رو گفت قلبم پودر شد «باشه اشکالی نداره میتونید برید
ا.ت«فوراً از در خارج شدم و به سمت رختکن رفتم تا لباس هامو بپوشم وتصمیم گرفتم راجب این موضوع به سوجین و مینهی نگم
اسلاید۲ لباس ا.ت موقع تمرین
اسلاید۳ لباس مینهی موقع تمرین
اسلاید۴ لباس سوجین موقع تمرین
اسلاید۵ لباس اجرا ا.ت
اسلاید۶ لباس اجرا مینهی
اسلاید۷ لباس اجرا سوجین
ا.ت«صبح با صدای مینهی بیدار شدم«همدمم چی شده
مینهی«دختر بلند شو ظهره
ا.ت«واقعا
مینهی«بله
ا.ت«از جام بلند شدم و رفتم wc و بعد تختمو مرتب کردم و رفتم بیرون ....»اونی غذا آمادس
مینهی«آره بیا بخور
ا.ت«شما نمی خورین
سوجین«خیر ما خوردیم
ا.ت«مگه ساعت چنده....به ساعت نگاه کردم ۱ونیم بود بعد نشستم و شروع کردم به خوردن ساعت ۴ باید میرفتیم برای تمرین چون غروب و شب باید اجرا میکردیم بعد غذا ظرف هاموشستم به ساعت نگاه کردم ۲ بود رفتم اتاقم یه دوش ۱۵ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو با سشوار خشک کردم و با دستگاه موج دار کردم و یه آرایش ملایم کردم لباس هامو پوشیدم و یه دست لباس برداشتم تا برا اجرا بپوشم ورفتم پایین ساعت ۳وربع بود حالا یه ربعی وفت داشتیم رفتم آشپز خونه و یه آبمیوه برداشتم و خوردم که سوجین و مینهی اومدن
سوجین«بريم دیر میشه
ا.ت«کفش هامون پوشیدیم و راه افتادیم سوجین می گفت با ماشین بريم ولی ماشین خراب بود مجبور شدیم پیاده بریم رسیدیم و رفتیم رختکن تا وسایلمون رو بزاریم ت کمدمون بقیه بچه ها هم اومدن و تمرین رو شروع کردیم ....رفتیم استراحت کنیم و بريم برا اجرا
مینهی«ساعت چنده؟
سوجین«۶
¿«ا.ت رئیس کارت داره
ا.ت«الان میرم
جیهون«خیلی وقت میشد که رو ا.ت کراشم تصمیم گرفت امروز بهش بگم
ا.ت«یعنی رئیس باهام چیکار داره استرس داشتم در زدم و بعد از اجازه ورود وارد شدم
جیهون«بشین
ا.ت«ممنون..باهام کاری داشتین
جیهون«بله می خواستم بگم که با من ازدواج میکنید
ا.ت«اومد جلوم زانو زد و یه حلقه درآورد من حسی بهش نداشتم
جیهون«قبول میکنی شریک زندگیم بشی؟
ا.ت«ببخشید رئیس ولی من نسبت به شما حسی ندارم متاسفم
جیهون«وقتی ح فش رو گفت قلبم پودر شد «باشه اشکالی نداره میتونید برید
ا.ت«فوراً از در خارج شدم و به سمت رختکن رفتم تا لباس هامو بپوشم وتصمیم گرفتم راجب این موضوع به سوجین و مینهی نگم
اسلاید۲ لباس ا.ت موقع تمرین
اسلاید۳ لباس مینهی موقع تمرین
اسلاید۴ لباس سوجین موقع تمرین
اسلاید۵ لباس اجرا ا.ت
اسلاید۶ لباس اجرا مینهی
اسلاید۷ لباس اجرا سوجین
۴۳.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.