۳ℳ𝒶𝓇𝓇𝒾𝒶ℊℯ."ℳ𝒶𝓃𝒹𝒶𝓉ℴ𝓇𝒴
بریم ادامه
با سجین نشستیم سر میز و شروع به خوردن کردیم
ا.ت= سجین امروز قراره بیرون بریم باهم
سجین=برای چی
ا.ت= منو پدرت دیشب حرف زدیم که امروز بریم بیرون
سجین= اوک ولی من نمیام
ا.ت= چرا پسرم
سجین= علاقه ی ندارم بیام
ا.ت= چون میخوایم خانوادگی بریم تو نمیای
سجین= ربطی نداره چون امروز با دوستام قرار دارم
ا.ت= یعنی نمیخوای با پدرو مادرت بیای بیرون بعداز سه سال
سجین= مامان مسئله رو احساسی نکن نمیخوام بیام میفهمی
با لحنی که حرف زد واقعا ناراحت شدم
ا.ت= باشه پسرم هرجور دوست داری
سجین= یا اجازه دیگه برم لباس هامو عوض کنم بابت صبحونه هم ممنون
از سر میز پاشد رفت که من موندم تنها مثل همیشه که صدای مری سان اومد
از زبون سجین
وارد اتاقم شدم آنقدر اعصبی بودم که میخواستم ی بلایی سر خودم بیارم همش تقصیر خودشونه که من ازشون فاصله گرفتم هیج وقت درکم نکردن زمانی که مری سان به دنیا اومد اونا نسبت به من سرد تر شدن دیگه آنچنانی بهم توجه نکردن هرچقدر مری سان بزرگ میشد ولی منم تصمیم گرفتم باهاشون سر بشم تا بفهمن منو از دست دادن من اون سجین اونا نیستم دیگه
از زبون یونگی
داخل شرکت بودم که منشی درو زد
یونگی= بیا داخل
منشی= آقای مین ی سری پرونده هست براتون آوردم باید چک بشن
یونگی= مشکلی نیست بیارشون
منشی= چشم و فردا هم با آقای جانگ قرار دارید
یونگی= بله میدونم خودم باهاشون حرف میزنم
منشی= با اجازه دیگه
یونگی= مرخصی
منشی از اتاق رفت بیرون تا پرونده هارو بیاره که دلم برای ا.ت تنگ شده بود برای همین بهش زنگ زدم
ا.ت= الو سلام عزیزم
یونگی= سلام عشقم چیکار میکنی
ا.ت= به مری سان دارم غذا میدم
یونگی= باشه عزیزم سجین چی شد
ا.ت= ام راستش باهاش حرف زدم ولی قبول نکرد با اعصابانیت رفت داخل اتاقش قراره با دوستاش بره بیرون
یونگی= چی اون اعصابانی چون میخواد با ما بیاد بیرون
ا.ت = اوهوم ولی ولش کن مهم نیست ما درستش میکنیم
یونگی= آره عزیزم دیگه باید برم پرونده های جدید برام آوردن باید چک کنم
ا.ت= باشه عزیزم خداحافظ
یونگی= بای
منشی پرونده هارو گذاشت روی میز و رفت
خوب بچه ها اینم پارت امروز امیدوارم خوشتون بیاد به پونزده تا لایک برسونید
با سجین نشستیم سر میز و شروع به خوردن کردیم
ا.ت= سجین امروز قراره بیرون بریم باهم
سجین=برای چی
ا.ت= منو پدرت دیشب حرف زدیم که امروز بریم بیرون
سجین= اوک ولی من نمیام
ا.ت= چرا پسرم
سجین= علاقه ی ندارم بیام
ا.ت= چون میخوایم خانوادگی بریم تو نمیای
سجین= ربطی نداره چون امروز با دوستام قرار دارم
ا.ت= یعنی نمیخوای با پدرو مادرت بیای بیرون بعداز سه سال
سجین= مامان مسئله رو احساسی نکن نمیخوام بیام میفهمی
با لحنی که حرف زد واقعا ناراحت شدم
ا.ت= باشه پسرم هرجور دوست داری
سجین= یا اجازه دیگه برم لباس هامو عوض کنم بابت صبحونه هم ممنون
از سر میز پاشد رفت که من موندم تنها مثل همیشه که صدای مری سان اومد
از زبون سجین
وارد اتاقم شدم آنقدر اعصبی بودم که میخواستم ی بلایی سر خودم بیارم همش تقصیر خودشونه که من ازشون فاصله گرفتم هیج وقت درکم نکردن زمانی که مری سان به دنیا اومد اونا نسبت به من سرد تر شدن دیگه آنچنانی بهم توجه نکردن هرچقدر مری سان بزرگ میشد ولی منم تصمیم گرفتم باهاشون سر بشم تا بفهمن منو از دست دادن من اون سجین اونا نیستم دیگه
از زبون یونگی
داخل شرکت بودم که منشی درو زد
یونگی= بیا داخل
منشی= آقای مین ی سری پرونده هست براتون آوردم باید چک بشن
یونگی= مشکلی نیست بیارشون
منشی= چشم و فردا هم با آقای جانگ قرار دارید
یونگی= بله میدونم خودم باهاشون حرف میزنم
منشی= با اجازه دیگه
یونگی= مرخصی
منشی از اتاق رفت بیرون تا پرونده هارو بیاره که دلم برای ا.ت تنگ شده بود برای همین بهش زنگ زدم
ا.ت= الو سلام عزیزم
یونگی= سلام عشقم چیکار میکنی
ا.ت= به مری سان دارم غذا میدم
یونگی= باشه عزیزم سجین چی شد
ا.ت= ام راستش باهاش حرف زدم ولی قبول نکرد با اعصابانیت رفت داخل اتاقش قراره با دوستاش بره بیرون
یونگی= چی اون اعصابانی چون میخواد با ما بیاد بیرون
ا.ت = اوهوم ولی ولش کن مهم نیست ما درستش میکنیم
یونگی= آره عزیزم دیگه باید برم پرونده های جدید برام آوردن باید چک کنم
ا.ت= باشه عزیزم خداحافظ
یونگی= بای
منشی پرونده هارو گذاشت روی میز و رفت
خوب بچه ها اینم پارت امروز امیدوارم خوشتون بیاد به پونزده تا لایک برسونید
۱۰.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.