*پارت ۶*
رائون: یوهووو(جیغ)
کوک: اینجا بیمارستانه اروم باش
تهیونگ: اینا روش تعصیر نداره (خنده)
کوک: به قران بریم گفتنه من برای این قرص مسکنه (خنده)
رائون: به چی میخندین؟(اخم)
کوک: ما نخندیدیم تهیونگ ما خندیدیم؟
تهیونگ: نه نه ما نخندیدیم
رائون: من میرم چمدونارو جمع کنم یوهو
از اتاق کوک اومدم بیرون رفتم تو ماشین نشستم و به جنی زنگ زدم
مکالمه*
جنی: سلام مامان خوشتیپه
رائون: سلام لیدی
جنی: چی شده زنگ زدی؟
رائون: میخواستم بگم ما نمیاین مسافرت کوک اجازه نداد (شوخی میکنه)
جنی: وا چرا؟
رائون: شوخی کردم کوک گفت میایم
جنی: یوهو پس بیا به بچه هام میگم که تو میای فعلا
پایان مکالمه*
رفتم یه چمدون لباس با یه کوله پشتی پر خرتوپرتو لباس جمع کردم که صدای وحشت ناکی اومد رفتم از اتاق بیرون دیدم کوک داره تو یخچال میچرخه
رائون: ترسیدم کوک
کوک: چی شده؟
رائون: اخه تو میدونه که من ازین جور صدا ها میترسم چرا اینجوری صدا میکنی؟
کوک: ببخشید اخه گشنم بود
رائون: مگه بهت پنکیک ندادم
کوک: اخه اون ماله ۲ ساعت پیش بود
رائون: من دو ساعته دارم چمدون جمع میکنم؟شت
کوک: تا الان داشتی چمدون جمع میکردی؟(تعجب)
رائون: اره عزیزم
کوک: چه حوصله ای داری راستی از مامانم خبر نداری؟
رائون: نه از دیروز اومدم خونه نرفتم اونجا
کوک: چرا زنگ نزده
رائون: چمیدونم حتما ریکی با بورام (داداش کوک و زنه داداشش) رفتن اونجا
کوک: اره چون ریکی گفت میخوام برم خون مامان
رائون: حالا بت چی بدم بخوری؟
کوک: نمیدونم چی داریم؟
رائون: میخوای برات دکبوکی درست کنم؟
کوک: اره اره (ذوق)
رائون: برو یه دوش بگیر تا من درست کنم
کوک: باشه
رائون: یادم نبود چمدونو جم کردم چیزی نیست که باش بشوری خودتو(😂خودم دارم جر میخورمممم)
کوک: رائووووننننن (عصبی)
رائون: چیه خب ذوق دارم
کوک: وایسا ببینم حوله هم گذاشتی تو چمدون
رائون: اره عزیزم
یهو کوک افتاد دنبالم منم میدویدم منو نگیره دور خونه میدویدم اونم دنبالم میکرد که گرفت منو
کوک: وایسا ببینم الان مایع دست هم گذاشتی؟
رائون: نه گلم اون سر جاشه
کوک: خوبه پس منم میرم دستامو بشورم حداقل
رائون: اره فقدر ولم کن (خنده)
کوک ولم کرد رفت دستشویی منم رفتم شروع به کار کردم بعد از دو مین یه دست دور کمرم حلقه شد فهمیدم کوکه هرکاری میکردم اون همینجوری کمرومو گرفته بود هرجا میرفتم دنبالم میومد تا اینکه بالاخره غذا اماده شد و مجبور شد ولم کنه....
....................................
با اینکه شرطا نرسیده بود این پارتو گذاشتم
شرطا برای پارت ۷:
۶تا لایک
۳تا کامنت
کوک: اینجا بیمارستانه اروم باش
تهیونگ: اینا روش تعصیر نداره (خنده)
کوک: به قران بریم گفتنه من برای این قرص مسکنه (خنده)
رائون: به چی میخندین؟(اخم)
کوک: ما نخندیدیم تهیونگ ما خندیدیم؟
تهیونگ: نه نه ما نخندیدیم
رائون: من میرم چمدونارو جمع کنم یوهو
از اتاق کوک اومدم بیرون رفتم تو ماشین نشستم و به جنی زنگ زدم
مکالمه*
جنی: سلام مامان خوشتیپه
رائون: سلام لیدی
جنی: چی شده زنگ زدی؟
رائون: میخواستم بگم ما نمیاین مسافرت کوک اجازه نداد (شوخی میکنه)
جنی: وا چرا؟
رائون: شوخی کردم کوک گفت میایم
جنی: یوهو پس بیا به بچه هام میگم که تو میای فعلا
پایان مکالمه*
رفتم یه چمدون لباس با یه کوله پشتی پر خرتوپرتو لباس جمع کردم که صدای وحشت ناکی اومد رفتم از اتاق بیرون دیدم کوک داره تو یخچال میچرخه
رائون: ترسیدم کوک
کوک: چی شده؟
رائون: اخه تو میدونه که من ازین جور صدا ها میترسم چرا اینجوری صدا میکنی؟
کوک: ببخشید اخه گشنم بود
رائون: مگه بهت پنکیک ندادم
کوک: اخه اون ماله ۲ ساعت پیش بود
رائون: من دو ساعته دارم چمدون جمع میکنم؟شت
کوک: تا الان داشتی چمدون جمع میکردی؟(تعجب)
رائون: اره عزیزم
کوک: چه حوصله ای داری راستی از مامانم خبر نداری؟
رائون: نه از دیروز اومدم خونه نرفتم اونجا
کوک: چرا زنگ نزده
رائون: چمیدونم حتما ریکی با بورام (داداش کوک و زنه داداشش) رفتن اونجا
کوک: اره چون ریکی گفت میخوام برم خون مامان
رائون: حالا بت چی بدم بخوری؟
کوک: نمیدونم چی داریم؟
رائون: میخوای برات دکبوکی درست کنم؟
کوک: اره اره (ذوق)
رائون: برو یه دوش بگیر تا من درست کنم
کوک: باشه
رائون: یادم نبود چمدونو جم کردم چیزی نیست که باش بشوری خودتو(😂خودم دارم جر میخورمممم)
کوک: رائووووننننن (عصبی)
رائون: چیه خب ذوق دارم
کوک: وایسا ببینم حوله هم گذاشتی تو چمدون
رائون: اره عزیزم
یهو کوک افتاد دنبالم منم میدویدم منو نگیره دور خونه میدویدم اونم دنبالم میکرد که گرفت منو
کوک: وایسا ببینم الان مایع دست هم گذاشتی؟
رائون: نه گلم اون سر جاشه
کوک: خوبه پس منم میرم دستامو بشورم حداقل
رائون: اره فقدر ولم کن (خنده)
کوک ولم کرد رفت دستشویی منم رفتم شروع به کار کردم بعد از دو مین یه دست دور کمرم حلقه شد فهمیدم کوکه هرکاری میکردم اون همینجوری کمرومو گرفته بود هرجا میرفتم دنبالم میومد تا اینکه بالاخره غذا اماده شد و مجبور شد ولم کنه....
....................................
با اینکه شرطا نرسیده بود این پارتو گذاشتم
شرطا برای پارت ۷:
۶تا لایک
۳تا کامنت
۶.۶k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.