پارت ۱۰
ا\ت:نه آروم باش میخوام ی چیزی بهت بگم
کوک: بگو
ا\ت:ببین کوک امم هیونجین اذیتم میکنه همش میگه از کوک طلاق بگیر بیا با من همش میاد دنبالم خلاصه خیلی اذیتم میکنه میخوام برگردم
کوک:نه فعلا نیا اسم هتل رو فعلا بگو خودم میام(*با عصبانیت)
ا\ت:هتل مانی اتاق ۱۳۸
کوک:اومدم
(*قطع کرد )
دوساعت بعد
تق تق در زدن
ا\ت:(*به خودش میگه) فکر نمیکرم امشب بیاد کوک الان ساعت پنج صبحه
(*دروبازکرد)
کوک:هیونجین عوضی کو؟
ا\ت:من گفتم بیا دنبالم نه اینکه دعوا راه بندازی
کوک:ساکت شو شماره اتاقش؟؟
ا\ت:۱۴۰
(*کوک رفت)
تق تق
هیونجین: وای الان کیه؟
(*دروبازکرد)
هیونجین: به سلام اقای جئون
کوک:خفه شو
(*کوک هیونجین رو چسبوند به دیوار و یقشو گرفت)
هیونجین: چته
کوک:گفتم خفه! تو خجالت نمیکشی؟
هیونجین: چرا
کوک:واقعا نمیدونی؟ برا چی واسه زن من مزاحمت ایجاد کردی
هیونجین:ولم کن دارم خفه میشم
کوک:نمیکنم
کوک:آخرین بارته که دیگه چشت به زن من میخوره
(*ولش کرد)
کوک: و ات منو دوست داره تو هرکاری کنی ات از من طلاق نمیگیره
*رفت
کوک:پاشو بریم
ا\ت:باشه
تو راه
کوک:مرسی که بهم گفتی
ا\ت:------
کوک:چرا ج نمیدی
ا\ت:چرا زدیش صورتش با خون یکی بود
کوک:خودش خواست
ا\ت:----
کوک:پاشو رسیدیم
ا\ت:باش
رفتن تو خونه
کوک:برو بخواب فردا باید بری سرکار دیگه
ا\ت:اوک
(*رفتن رو تخت و همدیگه رو بغل کردن وخوابیدن)
کوک:شبت بخیر
ا\ت:شب بخیر
ادامه دارد...
کوک: بگو
ا\ت:ببین کوک امم هیونجین اذیتم میکنه همش میگه از کوک طلاق بگیر بیا با من همش میاد دنبالم خلاصه خیلی اذیتم میکنه میخوام برگردم
کوک:نه فعلا نیا اسم هتل رو فعلا بگو خودم میام(*با عصبانیت)
ا\ت:هتل مانی اتاق ۱۳۸
کوک:اومدم
(*قطع کرد )
دوساعت بعد
تق تق در زدن
ا\ت:(*به خودش میگه) فکر نمیکرم امشب بیاد کوک الان ساعت پنج صبحه
(*دروبازکرد)
کوک:هیونجین عوضی کو؟
ا\ت:من گفتم بیا دنبالم نه اینکه دعوا راه بندازی
کوک:ساکت شو شماره اتاقش؟؟
ا\ت:۱۴۰
(*کوک رفت)
تق تق
هیونجین: وای الان کیه؟
(*دروبازکرد)
هیونجین: به سلام اقای جئون
کوک:خفه شو
(*کوک هیونجین رو چسبوند به دیوار و یقشو گرفت)
هیونجین: چته
کوک:گفتم خفه! تو خجالت نمیکشی؟
هیونجین: چرا
کوک:واقعا نمیدونی؟ برا چی واسه زن من مزاحمت ایجاد کردی
هیونجین:ولم کن دارم خفه میشم
کوک:نمیکنم
کوک:آخرین بارته که دیگه چشت به زن من میخوره
(*ولش کرد)
کوک: و ات منو دوست داره تو هرکاری کنی ات از من طلاق نمیگیره
*رفت
کوک:پاشو بریم
ا\ت:باشه
تو راه
کوک:مرسی که بهم گفتی
ا\ت:------
کوک:چرا ج نمیدی
ا\ت:چرا زدیش صورتش با خون یکی بود
کوک:خودش خواست
ا\ت:----
کوک:پاشو رسیدیم
ا\ت:باش
رفتن تو خونه
کوک:برو بخواب فردا باید بری سرکار دیگه
ا\ت:اوک
(*رفتن رو تخت و همدیگه رو بغل کردن وخوابیدن)
کوک:شبت بخیر
ا\ت:شب بخیر
ادامه دارد...
۵.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.