پارت 14
ات ویو
سوهو خیلی تند میرفت منم میترسیدم و مطمئن بودم بعدش قراره کلی کتک بخورم توی دلم جین و نفرین میکردم و بش فش میدادم اخه چرا اینجوری میکنه
بعد از چند دقیقه رسیدیم در خونه ترس برم داشت رفتیم داخل و دیدم مامانم و بابای سوهو نیستنننن ترسم ده برابر شد الان هرغلطی بخواد میکنه واییییییی
دستمو کشید منو برد توی یکی از اتاقا تاحالا اینجا نیومده بودم واییییی چقد ترسناکهههه دیواراش سیاه و قرمزه و یه صندلی وسطشه منو پرت کرد رو صندلی به صندلی بست
*فکر کردی میتونی هر کاری خواستی بکنی؟
+باور کن خودش اومد بهم دست زد من کاریش ندارمممم
*خفشو دیگه خرفتو باور نمیکنم...خواستم با ارومی تورو مال خودم کنم که خودت نزاشتی رفت یه شلاق اورد و باهاش شروع کرد به زدنم بدنم درد میکرد ختی جون جیغ زدن هم نداشتم بعد از چند ضربه ول کرد اومد سکت دستام و باز شون کرد منو برد توی اتاق خودش و پرت کرد رو تخت
+چ..چیکار میخوای بکنی؟
*تورو مال خودم کنم
+چییی نههههههه نک
خواستم حرف بزنم که دهنمو با پارچه بست و من فقط گریه میکردم و اون هم کار خودشو میکرد انقدر توم ضربه زد که دیگه از حال رفتم و نفهمیدم چیشد
چشمامو با خیسی صورت و بدنم باز کردم دوباره تو عمون اتاق بودیم روم یه سطل اب خالی کرده بود نگاه کردم دیدم لباس تنم نیست داشتم اب میشدمممم
که رفت سمت قفسه یچیز کلف و دراز برداشنتت واییییی نهههه نهههههه اون یه دیلدو بزرگ بوددددد خدایاااا خودت یه کارییی کننننن اومد سمتم روشنش کرد و واردم کرد منم فقط جیغغغغ میزدم انقدر درد داشتم که بیهوش شدم وقتی چشمامو باز کردم.....
سوهو خیلی تند میرفت منم میترسیدم و مطمئن بودم بعدش قراره کلی کتک بخورم توی دلم جین و نفرین میکردم و بش فش میدادم اخه چرا اینجوری میکنه
بعد از چند دقیقه رسیدیم در خونه ترس برم داشت رفتیم داخل و دیدم مامانم و بابای سوهو نیستنننن ترسم ده برابر شد الان هرغلطی بخواد میکنه واییییییی
دستمو کشید منو برد توی یکی از اتاقا تاحالا اینجا نیومده بودم واییییی چقد ترسناکهههه دیواراش سیاه و قرمزه و یه صندلی وسطشه منو پرت کرد رو صندلی به صندلی بست
*فکر کردی میتونی هر کاری خواستی بکنی؟
+باور کن خودش اومد بهم دست زد من کاریش ندارمممم
*خفشو دیگه خرفتو باور نمیکنم...خواستم با ارومی تورو مال خودم کنم که خودت نزاشتی رفت یه شلاق اورد و باهاش شروع کرد به زدنم بدنم درد میکرد ختی جون جیغ زدن هم نداشتم بعد از چند ضربه ول کرد اومد سکت دستام و باز شون کرد منو برد توی اتاق خودش و پرت کرد رو تخت
+چ..چیکار میخوای بکنی؟
*تورو مال خودم کنم
+چییی نههههههه نک
خواستم حرف بزنم که دهنمو با پارچه بست و من فقط گریه میکردم و اون هم کار خودشو میکرد انقدر توم ضربه زد که دیگه از حال رفتم و نفهمیدم چیشد
چشمامو با خیسی صورت و بدنم باز کردم دوباره تو عمون اتاق بودیم روم یه سطل اب خالی کرده بود نگاه کردم دیدم لباس تنم نیست داشتم اب میشدمممم
که رفت سمت قفسه یچیز کلف و دراز برداشنتت واییییی نهههه نهههههه اون یه دیلدو بزرگ بوددددد خدایاااا خودت یه کارییی کننننن اومد سمتم روشنش کرد و واردم کرد منم فقط جیغغغغ میزدم انقدر درد داشتم که بیهوش شدم وقتی چشمامو باز کردم.....
۱۱.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.