بعد از دعا هایم زودی بلند شدم و با قدم های تند به سمت در
بعد از دعاهایم زودی بلند شدم و با قدم های تند به سمت در رفتم. خیلی وقت پیش اولین بار همین جا او را دیدم. زمانی که به همراه پادشاه و ملکه به این کلیسای بزرگ و معروف آمده بود، دیدمش. از بین تمام کسانی که آرزو داشتند پادشاه را ببینند من هم توانستم آنها را ببینم و کم و پیش آنها هم مرا دیدند. اما شاهزاده جئون نگاهی هم به من نمیانداخت. بالاخره هر چه باشد او جانشین مغرور پدرش است. زمانی را به یاد میآورم که به همراه مادرم به دیدن پادشاه آمده بودیم. آن زمان تنها هفت سالم بود و شاهزاده یازده سال داشت. به این فکر می کردم که چه حسی دارد پدر و مادرم پادشاه و ملکه باشند و مردم به کودکی چون من تعظیم کنند.
با قدم های نسبتاً تند به سمت کتابفروشی رفتم و در کتابفروشی قدیمی را باز کردم. صدای جیرینگ زنگولهی در صدایی بود که از بچگی میشنیدم. عاشق صدای جیر جیر تختههای کهنهی پلهها بودم. درست است که زمان طولانی گذشته اما این پلهها محکم و بادوام هستند. میتوانند وزن نه چندان من با توده های غم قلبم را تحمل کنند. در قلب من، که پاره پاره شده است چیزی جز غم و اندوه و فراق یار نیست.
این فضای آرامشبخش همیشه برای من مانند مسکن بود. زمانی که حالم خوب نبود و نمیتوانستم درد و سختی را تحمل کنم به اینجا میآمدم. کتابی گریهآور با قهوهای تلخ درمان همه چیز بود. نگاهی به کتاب های کوچک و بزرگ که به ترتیب رنگ چیده شده بودند کردم. همهی کتاب ها از قرمز تا قهوهای به طرز عجیبی مرتب و منظم چیده شده بودند. هیچ گرد و غباری روی هیچ کدام از کتاب ها نبود و همهی کتاب ها تمیز و درخشان بودند.
با قدم های نسبتاً تند به سمت کتابفروشی رفتم و در کتابفروشی قدیمی را باز کردم. صدای جیرینگ زنگولهی در صدایی بود که از بچگی میشنیدم. عاشق صدای جیر جیر تختههای کهنهی پلهها بودم. درست است که زمان طولانی گذشته اما این پلهها محکم و بادوام هستند. میتوانند وزن نه چندان من با توده های غم قلبم را تحمل کنند. در قلب من، که پاره پاره شده است چیزی جز غم و اندوه و فراق یار نیست.
این فضای آرامشبخش همیشه برای من مانند مسکن بود. زمانی که حالم خوب نبود و نمیتوانستم درد و سختی را تحمل کنم به اینجا میآمدم. کتابی گریهآور با قهوهای تلخ درمان همه چیز بود. نگاهی به کتاب های کوچک و بزرگ که به ترتیب رنگ چیده شده بودند کردم. همهی کتاب ها از قرمز تا قهوهای به طرز عجیبی مرتب و منظم چیده شده بودند. هیچ گرد و غباری روی هیچ کدام از کتاب ها نبود و همهی کتاب ها تمیز و درخشان بودند.
۱۵۲
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.