fake taehyung
fake taehyung
part*¹
از دید ا.ت
سلام ا.ت هستم ده سالم بود پدرو مادرم از دست دادم و رفتم با عموم زندگی کردم دو سالی میشه با پسرعموم جیسون با اجبار عموم و زن عموم ازدواج کردم من با اونا زندگی میکردم مجبورم کردن که با پسرشون ازدواج کنم این فقط یه اجبار بوده و هیچ علاقه عشقی تو این دو سال بینمون نبوده فقط یه چیز بینمون هست بچه ای که در شکم من قرار داره این بچه رو نه ماه در شکم خودم نگه داشتم با اینکه میتونستم با کسی که دوسش دارم الان باشم نه اینکه پسرعموم امروز نوبت دکتر داشتم باید برفتم توی بیمارستان بستری شم و بچه رو بدنیا بیارم
فردا
کم کم چشمامو باز کردم بهوش اومدم خیلی درد داشتم هیچکی کنارم نبود حتی جیسون اشک از چشمام جاری شده بود
👩🏻⚕️: خانوادتون تشریف اوردن پیش بچتون و همسرتون هستن
بچه رو اوردن تو بغلم گذاشتن بغلش کردم
جیسون: خب بچه باید بخوابه
اصلا به فکر من نبودن خیلی درد داشتم
یک روز بعد
هنوز تو بیمارستان بودم و یکم هم دردم کمتر نشده بود داشتم استراحت میکردم که دکتر اومد
👩🏻⚕️: متاسفانه یه خبر بد داریم
ا.ت: بفرمایید
👩🏻⚕️: بچه شما با یه خانواده دیگه جابه جا شده باید ازمایش از شما و همسرتون گرفته بشه که بفهمیم کدوم بچه شما و کدوم بچه اون خانواده هستن
ا.ت:ولی من اگه ببینمش میدونم کدوم بچه منه
👩🏻⚕️: نه نمیشه تشخیص داد
اومدن و از منو جیسون ازمایش گرفتن
ا.ت: ازمایش کی اماده میشه
👩🏻⚕️:تا یک ساعت دیگه اماده میشه
ا.ت: بله
یک ساعت بعد
یکم بلند شدم و سعی کردم که بتونم راه برم رفتم تو اینه خودمو نگاه کردم و زیر چشمام پف کرده بود صورتم خیلی تغییر کرده بود کلی جوش زده بودم حال نداشتم
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*¹
از دید ا.ت
سلام ا.ت هستم ده سالم بود پدرو مادرم از دست دادم و رفتم با عموم زندگی کردم دو سالی میشه با پسرعموم جیسون با اجبار عموم و زن عموم ازدواج کردم من با اونا زندگی میکردم مجبورم کردن که با پسرشون ازدواج کنم این فقط یه اجبار بوده و هیچ علاقه عشقی تو این دو سال بینمون نبوده فقط یه چیز بینمون هست بچه ای که در شکم من قرار داره این بچه رو نه ماه در شکم خودم نگه داشتم با اینکه میتونستم با کسی که دوسش دارم الان باشم نه اینکه پسرعموم امروز نوبت دکتر داشتم باید برفتم توی بیمارستان بستری شم و بچه رو بدنیا بیارم
فردا
کم کم چشمامو باز کردم بهوش اومدم خیلی درد داشتم هیچکی کنارم نبود حتی جیسون اشک از چشمام جاری شده بود
👩🏻⚕️: خانوادتون تشریف اوردن پیش بچتون و همسرتون هستن
بچه رو اوردن تو بغلم گذاشتن بغلش کردم
جیسون: خب بچه باید بخوابه
اصلا به فکر من نبودن خیلی درد داشتم
یک روز بعد
هنوز تو بیمارستان بودم و یکم هم دردم کمتر نشده بود داشتم استراحت میکردم که دکتر اومد
👩🏻⚕️: متاسفانه یه خبر بد داریم
ا.ت: بفرمایید
👩🏻⚕️: بچه شما با یه خانواده دیگه جابه جا شده باید ازمایش از شما و همسرتون گرفته بشه که بفهمیم کدوم بچه شما و کدوم بچه اون خانواده هستن
ا.ت:ولی من اگه ببینمش میدونم کدوم بچه منه
👩🏻⚕️: نه نمیشه تشخیص داد
اومدن و از منو جیسون ازمایش گرفتن
ا.ت: ازمایش کی اماده میشه
👩🏻⚕️:تا یک ساعت دیگه اماده میشه
ا.ت: بله
یک ساعت بعد
یکم بلند شدم و سعی کردم که بتونم راه برم رفتم تو اینه خودمو نگاه کردم و زیر چشمام پف کرده بود صورتم خیلی تغییر کرده بود کلی جوش زده بودم حال نداشتم
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۴.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.