من عاشقش شدن ²⁷
من عاشقش شدن ²⁷
از زبان دایون:
اعصابم خیلی خورد شده بود و هیچکاری نکرده بود که بمیره و تنها کاری که میتونستم بکنم گریه کردن بود و همینجوری گریه میکردم و حتی بهم اجازه ندادن جسدش و ببینم و با اعصاب خوردی ناراحتی و بغض رفتم خونه ی سوجین تا بهش بگم زنش مرده
از زبان سوجین:
الان چند روزه داریم دنبال سوجون میگردیم اما خبری ازش نیست دلم میخواد بشینم و گریه کنم اما میدونم که پیداش میشه(بچم خبر نداره چی شده🥺😭) تو همین فکرا بودم که یکی زنگ خونه رو زد بدو بدو رفتم و در و باز کردم و با قیافه ای دیدم مث سگ کتکش زدم دیگه داش از حال میرفت که گفتم
+: سوجون کجاس بیشرف(داد یه نه بلکه عربده و بغض )
دایون: صبح صبحونه رو خورد و بعد چند مین افتاد رو زمین بردمش بیمارستان گفتن مرده
+: چه گوهی خوردی کثااااافت(داد و گریه)
دایون: بخدا خودمم نمیدونم(گریه)
+: از جلو چشمام گمشو که اگه یه تا یه دیقه ی دیگه باشی تضمین نمیکنم که زنده باشی
دایون :(پدصگ رفت)
از زبان دایون:
اعصابم خیلی خورد شده بود و هیچکاری نکرده بود که بمیره و تنها کاری که میتونستم بکنم گریه کردن بود و همینجوری گریه میکردم و حتی بهم اجازه ندادن جسدش و ببینم و با اعصاب خوردی ناراحتی و بغض رفتم خونه ی سوجین تا بهش بگم زنش مرده
از زبان سوجین:
الان چند روزه داریم دنبال سوجون میگردیم اما خبری ازش نیست دلم میخواد بشینم و گریه کنم اما میدونم که پیداش میشه(بچم خبر نداره چی شده🥺😭) تو همین فکرا بودم که یکی زنگ خونه رو زد بدو بدو رفتم و در و باز کردم و با قیافه ای دیدم مث سگ کتکش زدم دیگه داش از حال میرفت که گفتم
+: سوجون کجاس بیشرف(داد یه نه بلکه عربده و بغض )
دایون: صبح صبحونه رو خورد و بعد چند مین افتاد رو زمین بردمش بیمارستان گفتن مرده
+: چه گوهی خوردی کثااااافت(داد و گریه)
دایون: بخدا خودمم نمیدونم(گریه)
+: از جلو چشمام گمشو که اگه یه تا یه دیقه ی دیگه باشی تضمین نمیکنم که زنده باشی
دایون :(پدصگ رفت)
۲.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.