فیک ۱۳
از زبان ا.ت
من و دکتر رفتیم سمت کوک دکتر رفت داخل من موندم بیرون بعد از چند دقیقه دکتر اومد بیرون
_ دکتر حالش خوبه بهوش اومده
دکتر= بله فردا میتونید بریدش خونه
_ وای واقعا
دکتر=بله
_آقا دکتر کی میتونم ببینمش
دکتر=الان
بدو بدو رفتم سمتش(منظورش کوک)
رفتم نشستم کنارش صداش زدم
_جونگ کوک
+..............
_چشما تو وا کن
+.............
_کوکی
تو ذهن ا.ت (خودت خواستی)
_ددی
+جانم
_من همه چی رو امتحان کردم تا گفتم ددی بیدار شدی
+اره
_خیلی پررویی
+دوست دارم
از زبان نویسنده
ببخشید کم شد حال نداشتم بنویسم برای تاخیر م عذرخواهی می کنم برای اینکه مریض شده بودم امتحانم داشتم
من و دکتر رفتیم سمت کوک دکتر رفت داخل من موندم بیرون بعد از چند دقیقه دکتر اومد بیرون
_ دکتر حالش خوبه بهوش اومده
دکتر= بله فردا میتونید بریدش خونه
_ وای واقعا
دکتر=بله
_آقا دکتر کی میتونم ببینمش
دکتر=الان
بدو بدو رفتم سمتش(منظورش کوک)
رفتم نشستم کنارش صداش زدم
_جونگ کوک
+..............
_چشما تو وا کن
+.............
_کوکی
تو ذهن ا.ت (خودت خواستی)
_ددی
+جانم
_من همه چی رو امتحان کردم تا گفتم ددی بیدار شدی
+اره
_خیلی پررویی
+دوست دارم
از زبان نویسنده
ببخشید کم شد حال نداشتم بنویسم برای تاخیر م عذرخواهی می کنم برای اینکه مریض شده بودم امتحانم داشتم
۷.۵k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.