ازدواج قرار دادی ۲۲
و بعدات از رو مبل کتاب خوند بلند شد و در کتابخونه رو باز کرد و رفت سر میز شام جیمین سره میز نشسته بود و جین هم کنارش نشسته بود ات رفت کنار جین نشست و بعد اون با ۲ نفر شروع کردن بر ای خودشون غذا ریختن ات اول برای خودش سوپی ریخت و شروع کرد خوردن وقتی سوپش رو خورد یکم هم برنج خالی خورد و گفت :
بابت غذا ممنونم با اجازه تون من دیگه میرم و بعد بلند شد و
جیمین گفت: ات اتاقت آمادس یا از امشب بخواب یا ۵شب دیگه حالا فرقی هم نداره
اتاقت طبقه ی دومه اسمت رو درش هست اگه خواستی میتونی بری ببینی اگه ام نخواستی بعدا ببین ولی بعد ازدواج دیگه باید تو اون اتاق بخوابی
ات:
باشه
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
بابت غذا ممنونم با اجازه تون من دیگه میرم و بعد بلند شد و
جیمین گفت: ات اتاقت آمادس یا از امشب بخواب یا ۵شب دیگه حالا فرقی هم نداره
اتاقت طبقه ی دومه اسمت رو درش هست اگه خواستی میتونی بری ببینی اگه ام نخواستی بعدا ببین ولی بعد ازدواج دیگه باید تو اون اتاق بخوابی
ات:
باشه
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۴.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.