life again
#life_again
Part seven
جیمین: جدی جدی مارو گذاشتن و رفتن...
جیمین با عصبانیت توی آشپزخونه همه ظروف رو به هم میکوبید و سر و صدا ایجاد میکرد.
تهیونگ در تلاش برای اگه داشتن خندش بود چون اگه میخندید هیونگش پارش میکرد واقعا... پس بعد از اینکه خندشو قورت داد روبه هیونگش گفت: بابا هیونگ آروم باش ...شاید رفتن یکم از کارای شرکت رو انجام بدن هوم؟!
جیمین با عصبانیت داد زد: ولی اومدیم سفر لعنتییی!!!!
تهیونگ: آروم باش هیونگگگگ!!! اصلا بیا باهم شام درست کنیم هوم؟!
جیمین سعی کرد به اعصابش مسلط باشه پس فقط با سر تایید کرد و تهیونگ وارد آشپزخونه شد .
جیمین: چی درست کنیم؟!
تهیونگ: بیا اومدیم نیویورک پیتزا درست کنیم
جیمین: بریم
....................
یونگی : محض رضای خدا... جونگکوک اگه میخواستی برای جیمین چیزی بخری چی بود؟
جونگکوک: نمیدونمممم
یونگی با آرامش توضیح داد: ببین کوک فکر میکنم یادت رفته...امروز تولد چیمه
جونگکوک با تعجب گفت: چیییییی ؟!؟
یونگی: بله و خب ببین عزیز هیونگ کادوت رو براش بخر تا من هدیه خودمو تهیونگو پیدا کنم..
جونگکوک: تهیونگ میدونه ؟
یونگی: اره من اصلا با تهیونگ هماهنگ کردم...چون اگه به تو میگفتم مثل پیارسال میشد..
جونگکوک: به روم نیار هیونگ
.....فلش بک.....
جیمین: چرا امروز نباید بریم پارک ؟؟
یونگی: قربون اون نگاهت برم آخه . ببین کیوتم فردا میریم خوبه؟ الانم سر صبحه لعنتی ۷ صبحه برو بخواب تا من با تهیونگ بریم شرکت...چون که جلسه داریم خبب؟!
جیمین: اههه باشه..
جیمین بعد از خداحافظی گرمش با دوست پسرش رفت توی اتاق جونگکوک و اونو درحالی دید که داره با گوشیش چت میکنه
جیمین: با کی؟
جونگکوک: تهیونگ.
جیمین: مگه الان نباید شرکت باشه ؟
جونگکوک: نه دیگه هیونگ الان کافس.
جیمین: چرا ؟
جونگکوک: دارن برای تولد تو آماده میشن
و بعد از تحلیل اینکه چی گفته دستشو روی دهنش گذاشت.
جیمین: کوک گند زدی واقعا گند زدی
جونگکوک: هیونگ....
جیمین: بهشون بگو کنسله یعنی به خدا لعنت بهتتت
.....پایان فلش بک.......
جونگکوک: من برای هیونگ دوربین میگیرم...اون عاشق عکاسیه.
یونگی: اگه درحال گرفتن دوربین آلبوم عکس هم دیدی برای من بردار تا من برم اون ساعتی که تهیونگ گفته رو پیدا کنم
...........
ادامه دارد....
Part seven
جیمین: جدی جدی مارو گذاشتن و رفتن...
جیمین با عصبانیت توی آشپزخونه همه ظروف رو به هم میکوبید و سر و صدا ایجاد میکرد.
تهیونگ در تلاش برای اگه داشتن خندش بود چون اگه میخندید هیونگش پارش میکرد واقعا... پس بعد از اینکه خندشو قورت داد روبه هیونگش گفت: بابا هیونگ آروم باش ...شاید رفتن یکم از کارای شرکت رو انجام بدن هوم؟!
جیمین با عصبانیت داد زد: ولی اومدیم سفر لعنتییی!!!!
تهیونگ: آروم باش هیونگگگگ!!! اصلا بیا باهم شام درست کنیم هوم؟!
جیمین سعی کرد به اعصابش مسلط باشه پس فقط با سر تایید کرد و تهیونگ وارد آشپزخونه شد .
جیمین: چی درست کنیم؟!
تهیونگ: بیا اومدیم نیویورک پیتزا درست کنیم
جیمین: بریم
....................
یونگی : محض رضای خدا... جونگکوک اگه میخواستی برای جیمین چیزی بخری چی بود؟
جونگکوک: نمیدونمممم
یونگی با آرامش توضیح داد: ببین کوک فکر میکنم یادت رفته...امروز تولد چیمه
جونگکوک با تعجب گفت: چیییییی ؟!؟
یونگی: بله و خب ببین عزیز هیونگ کادوت رو براش بخر تا من هدیه خودمو تهیونگو پیدا کنم..
جونگکوک: تهیونگ میدونه ؟
یونگی: اره من اصلا با تهیونگ هماهنگ کردم...چون اگه به تو میگفتم مثل پیارسال میشد..
جونگکوک: به روم نیار هیونگ
.....فلش بک.....
جیمین: چرا امروز نباید بریم پارک ؟؟
یونگی: قربون اون نگاهت برم آخه . ببین کیوتم فردا میریم خوبه؟ الانم سر صبحه لعنتی ۷ صبحه برو بخواب تا من با تهیونگ بریم شرکت...چون که جلسه داریم خبب؟!
جیمین: اههه باشه..
جیمین بعد از خداحافظی گرمش با دوست پسرش رفت توی اتاق جونگکوک و اونو درحالی دید که داره با گوشیش چت میکنه
جیمین: با کی؟
جونگکوک: تهیونگ.
جیمین: مگه الان نباید شرکت باشه ؟
جونگکوک: نه دیگه هیونگ الان کافس.
جیمین: چرا ؟
جونگکوک: دارن برای تولد تو آماده میشن
و بعد از تحلیل اینکه چی گفته دستشو روی دهنش گذاشت.
جیمین: کوک گند زدی واقعا گند زدی
جونگکوک: هیونگ....
جیمین: بهشون بگو کنسله یعنی به خدا لعنت بهتتت
.....پایان فلش بک.......
جونگکوک: من برای هیونگ دوربین میگیرم...اون عاشق عکاسیه.
یونگی: اگه درحال گرفتن دوربین آلبوم عکس هم دیدی برای من بردار تا من برم اون ساعتی که تهیونگ گفته رو پیدا کنم
...........
ادامه دارد....
۳.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.