فیکشن Deadly duel پارت 2۸
Name:Deadly duel
Genres:crimi_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 28
صبح بود که با صدای بلند پسر چشم های پف کرده اش رو به سختی باز کرد و پسر رو به روش با سینی که فقط یک نون و یک بطری آب توش بود دید.
پسر لب هاش رو به هم فشرد و سینی رو جلوش گذاشت
-راستشو بخوای اینجا چیز زیادی برای خوردن نداریم فعلا مجبوریم همینو بخوریم
آروم سرش رو تکون اون بیشتر از این ها گشنگی کشیده بود این براش مثل یه غذای کامل بود!
خوشحال بود که پسر دیگه حرفی راجب اون موضوع نزد و راحتش گذاشت اینجا اونقدر هاهم بد نبود البته اگه خونه ی بی روحشو نادیده بگیریم؛
درست مثل دیشب دست هاش رو دور خودش حلقه کرد و گوشه ی اتاق جمع کرد ولی اینبار دوباره تصاویر وحشتناکی با رنگ خون توی ذهنش نقش بست و باعث شد با شدت نفس نفس بزنه و دستش رو روی گوش هاش بزاره،وقتی جسد تیکه تیکه شده ای دید فریاد بلندی زد و خودش رو جمع کرد.
پسری که اسمش رو یادش نمیومد با شدت درو باز کرد و با وحشت داخل اتاق شد و به سمتش دوید
-هی هی
صداش رو میشنید ولی گوشاش زنگ میزدند و همین اذیتش میکرد
-جیمین
پسر با فریاد صداش زد و بالاخره تونست از اطرافش با خبر و نفس عمیقی بکشه
پسر که انگار خیالش راحت شده باشه دستش رو به سمت سینی که هنوز توی اتاق بود برد و بطری آب تقریبا خالی رو به سمتش گرفت.
پسر که حالا کمی آروم شدنش رو دیده بود دستش رو روی شونش گذاشت
-حالت خوبه؟
آروم سر تکون داد و با دست هاش بازی کرد.
چند دقیقه بعد پسر بزرگتر ترکش کرده تا مسکنی براش بیاره و اون دوباره تنها بود ولی با خاطراتش....
گایز در ادامه بیشتر با بیماری جیمین آشنا میشیم:)
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)🖤
لاو یو ال♡︎
من جدا نمدونم چرا ویس انقد کیفیت عکسارو بد میکنه کاور چی بود چی کردش:|
Genres:crimi_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 28
صبح بود که با صدای بلند پسر چشم های پف کرده اش رو به سختی باز کرد و پسر رو به روش با سینی که فقط یک نون و یک بطری آب توش بود دید.
پسر لب هاش رو به هم فشرد و سینی رو جلوش گذاشت
-راستشو بخوای اینجا چیز زیادی برای خوردن نداریم فعلا مجبوریم همینو بخوریم
آروم سرش رو تکون اون بیشتر از این ها گشنگی کشیده بود این براش مثل یه غذای کامل بود!
خوشحال بود که پسر دیگه حرفی راجب اون موضوع نزد و راحتش گذاشت اینجا اونقدر هاهم بد نبود البته اگه خونه ی بی روحشو نادیده بگیریم؛
درست مثل دیشب دست هاش رو دور خودش حلقه کرد و گوشه ی اتاق جمع کرد ولی اینبار دوباره تصاویر وحشتناکی با رنگ خون توی ذهنش نقش بست و باعث شد با شدت نفس نفس بزنه و دستش رو روی گوش هاش بزاره،وقتی جسد تیکه تیکه شده ای دید فریاد بلندی زد و خودش رو جمع کرد.
پسری که اسمش رو یادش نمیومد با شدت درو باز کرد و با وحشت داخل اتاق شد و به سمتش دوید
-هی هی
صداش رو میشنید ولی گوشاش زنگ میزدند و همین اذیتش میکرد
-جیمین
پسر با فریاد صداش زد و بالاخره تونست از اطرافش با خبر و نفس عمیقی بکشه
پسر که انگار خیالش راحت شده باشه دستش رو به سمت سینی که هنوز توی اتاق بود برد و بطری آب تقریبا خالی رو به سمتش گرفت.
پسر که حالا کمی آروم شدنش رو دیده بود دستش رو روی شونش گذاشت
-حالت خوبه؟
آروم سر تکون داد و با دست هاش بازی کرد.
چند دقیقه بعد پسر بزرگتر ترکش کرده تا مسکنی براش بیاره و اون دوباره تنها بود ولی با خاطراتش....
گایز در ادامه بیشتر با بیماری جیمین آشنا میشیم:)
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)🖤
لاو یو ال♡︎
من جدا نمدونم چرا ویس انقد کیفیت عکسارو بد میکنه کاور چی بود چی کردش:|
۴۵.۰k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.