I wanna be a dad🧸💙 p⁴
بعد از قطع تلفن به دختر کوچولوش که درحال بازی توی حصار کودکش با اسباب بازیاش بود نگاهی کرد...
توی زمان بارداریش بار ها به سقط بچه یا خودکشیش فکر کرد اما با امید دادنای دانهی و مامان دانهی تونست به خودش بیاد...به این نتیجه رسید چرا باید بچه ای که ناخواسته پدرش یه فرذ بی مسئولیت شده رو بکشه؟ از نگه داشتن بچش مطمئن نبود ولی وقتی بدنیا اومد و اون چشمای اژدهایی شبیه چشمای نامجون و پوست سفید و لپای کیوتشو دید، فهمید اون دختر شادی و امید ابدی زندگیش شده...
با لبخند به سمت دخترش رفت و اونو از حصار بازی بیرون آورد و از کمد لباساش یه کاپشن پشمالوی گلبهی با یه کلاه کیوت زمستونی که دوتا توپک پشمالو داشت بهش پوشوند وخودشم یه پالتوی سفید که بالاش پشمالو بود پوشید و رائون رو بغل کرد و سوار ماشین شد و به سمت خونه دانهی به راه افتاد
.
.
جین« قراره کی برگردیم کره؟
نامجون « ۳ هفته دیگه...
جیمین « چرا انقدر دیر؟
نامجون « توی این دو هفته دوتا کنسرت هارو اجرا میکنیم که کنسرت آخر میافته برای آخرهفته که دیگه دوروز بعدی که میشه هفته سوم برمیگردیم....
یونگی « هعییی یعنی خواب تعطیل آره؟
ته « ولی هیونگ وقتی برگردیم ۳ ماه استراحت داریماااا
یونگی « گفتی تاریخ کنسرت کی هست؟
راوی « با این حرف یونگی همگی زدند زیرخنده، مطمئنا توی اون تایم استراحت پسرا میتونست کمی خستگی درکنند...بعد از مسابقه گرمی و ۳ تا کنسرت و کامبک باتر استراحت سه ماهه حقشون بود...اما مثل هرسری هرکدوم روش های مختلفی دارن برای استراحت...نامجون یا به دیدن خانوادش میرفت یا موزه گردی و سفر به اروپا اونم گاهی با جین و یونگی! تهیونگ هم مطمئنا جشن های پی در پی برای جذاب تزین مرد سال، بودن داشت...جیمین هم که با دوستاش به مسافرت های خارج از کشور میرفت، گاهی با کوک یا گاهی با خانوادش.
اما کی میدونست توی این سه ماه چه اتفاقایی قراره بیافته؟ بله هیچکس جز ادمین کرموی ما😈💔
.
هانول « به خونه دانهی رسیدیم که به ثانیه نکشید اومد پایین، عاشق این آنتایم بودنشم...سوار ماشین شد و نگاهی به رائون که روی صندلی کودک عقب در خواب ناز بود کرد و قربون صدقش رفت...
دانهی « راستی هانول! پروژه جدیدو فهمیدی؟
هانول « نوچ چیه؟
دانهی « قراره بعد از اینکه از آمریکا برگشتیم طرح و دوختن لباس کامبک گروه بی تی اس رو شرکت ما انجام بده...
لباس فوق کیوت رائون🤧
پالتوی هانول
حصار بازی رائون🤧
توی زمان بارداریش بار ها به سقط بچه یا خودکشیش فکر کرد اما با امید دادنای دانهی و مامان دانهی تونست به خودش بیاد...به این نتیجه رسید چرا باید بچه ای که ناخواسته پدرش یه فرذ بی مسئولیت شده رو بکشه؟ از نگه داشتن بچش مطمئن نبود ولی وقتی بدنیا اومد و اون چشمای اژدهایی شبیه چشمای نامجون و پوست سفید و لپای کیوتشو دید، فهمید اون دختر شادی و امید ابدی زندگیش شده...
با لبخند به سمت دخترش رفت و اونو از حصار بازی بیرون آورد و از کمد لباساش یه کاپشن پشمالوی گلبهی با یه کلاه کیوت زمستونی که دوتا توپک پشمالو داشت بهش پوشوند وخودشم یه پالتوی سفید که بالاش پشمالو بود پوشید و رائون رو بغل کرد و سوار ماشین شد و به سمت خونه دانهی به راه افتاد
.
.
جین« قراره کی برگردیم کره؟
نامجون « ۳ هفته دیگه...
جیمین « چرا انقدر دیر؟
نامجون « توی این دو هفته دوتا کنسرت هارو اجرا میکنیم که کنسرت آخر میافته برای آخرهفته که دیگه دوروز بعدی که میشه هفته سوم برمیگردیم....
یونگی « هعییی یعنی خواب تعطیل آره؟
ته « ولی هیونگ وقتی برگردیم ۳ ماه استراحت داریماااا
یونگی « گفتی تاریخ کنسرت کی هست؟
راوی « با این حرف یونگی همگی زدند زیرخنده، مطمئنا توی اون تایم استراحت پسرا میتونست کمی خستگی درکنند...بعد از مسابقه گرمی و ۳ تا کنسرت و کامبک باتر استراحت سه ماهه حقشون بود...اما مثل هرسری هرکدوم روش های مختلفی دارن برای استراحت...نامجون یا به دیدن خانوادش میرفت یا موزه گردی و سفر به اروپا اونم گاهی با جین و یونگی! تهیونگ هم مطمئنا جشن های پی در پی برای جذاب تزین مرد سال، بودن داشت...جیمین هم که با دوستاش به مسافرت های خارج از کشور میرفت، گاهی با کوک یا گاهی با خانوادش.
اما کی میدونست توی این سه ماه چه اتفاقایی قراره بیافته؟ بله هیچکس جز ادمین کرموی ما😈💔
.
هانول « به خونه دانهی رسیدیم که به ثانیه نکشید اومد پایین، عاشق این آنتایم بودنشم...سوار ماشین شد و نگاهی به رائون که روی صندلی کودک عقب در خواب ناز بود کرد و قربون صدقش رفت...
دانهی « راستی هانول! پروژه جدیدو فهمیدی؟
هانول « نوچ چیه؟
دانهی « قراره بعد از اینکه از آمریکا برگشتیم طرح و دوختن لباس کامبک گروه بی تی اس رو شرکت ما انجام بده...
لباس فوق کیوت رائون🤧
پالتوی هانول
حصار بازی رائون🤧
۴۴.۸k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.