ولت کرده ولی پشیمونه....
تو با تمام وجودت عاشق مردی بودی که هیچ مردی رو به جز اون نمیدیدی
ولی اون تورو دوسال پیش ول کرد
حتی دلیل شم نمیدونستی
همش اینو به خودت می گفتی
چرا ولم کرد براش چی کم گذاشتم
مگه کار اشتباهی کردم چیکار کردم چرا ولم کردی از اون روز به بعد افسرده بودی
که نزدیک بود روانی شی
ولی یک ماه پیش
سعی کردی یه زندگی جدید برای خودت درست کنی
و تا حدی خوب داشت پیش میرفت میخواستی دیگه از فکر اون دربیای تو دیگه یه ایدل بودی معروف بودی
و تازه خیلی خوشگل بودی
و سعی داشتی اخلاقتو خوب نشون بدی و امروز قرار بود با یه بازیگر اشناشی و حرف بزنین
و تا اینکه اون پسر وارد شد با دیدنش این به ذهنت اومد که به جذابی اون نمیشد
ولی به این فکر فرو رفتی که بعد دوسال هنوز داری بهش فکر میکنی
ولی بعد حرف زدن با اون پسره کلی خندیدی حتی یه سکانس کوچولو از سریالشو بازی کردید و برنامه تموم شد
اون پسر با مهربونی ازت خداحافظی کرد..
ولی چند دقیقه
از رفتن بقیه گذشت ولی منیجرت و بادیگاردات نیومدند
داشتی نگران میشدی که با دیدن مردی که دوسال پیش ولت کرد بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه متعجب بودی داشتی به این فکر میکردی که خیالاتی شدی ولی با دست زدن به صورت مردی که دوستش داری به خودت اومدی ولی این اوضاع تا این موقع اینجوری بود که مرد با چشمایی از بغض لب زد...
_ات من تو این دوسال تمام اشتباه میکردم من هنوز دوست دارم با تمام وجودم من پشیمونم لطفا خواهش میکنم منو باور کن خواهش میکنم...
چرا ولم کردی اروم*
_فکر میکردم دیگه دوستم نداری تو این دوسال وقتی فهمیدم افسرده شدی جرعت نداشتم بیام ببینمت
یعنی منو بخاطر همچین چیز مسخره ای ول کردی ولی حیف که هنوز عاشقتم
ویو ادمین
با تمام وجودتون همو بغل کردین بغلی که دوسال منتظرش بودی بغلی که با تمام عشقی که بهم داشتین و دارین بود و با یه بوسه تمام اون خاطرات بد فراموش شد
و هرگاه به اعضا گفتین که باهم هستین از خودتون بیشتر خوشحال شدن و هیونجین باز به گروه برگشت و همچی مثل قبل بود ولی تنها چیزی که فرق کرده بود اعتماد و عشق تون بهم بود..
ولی اون تورو دوسال پیش ول کرد
حتی دلیل شم نمیدونستی
همش اینو به خودت می گفتی
چرا ولم کرد براش چی کم گذاشتم
مگه کار اشتباهی کردم چیکار کردم چرا ولم کردی از اون روز به بعد افسرده بودی
که نزدیک بود روانی شی
ولی یک ماه پیش
سعی کردی یه زندگی جدید برای خودت درست کنی
و تا حدی خوب داشت پیش میرفت میخواستی دیگه از فکر اون دربیای تو دیگه یه ایدل بودی معروف بودی
و تازه خیلی خوشگل بودی
و سعی داشتی اخلاقتو خوب نشون بدی و امروز قرار بود با یه بازیگر اشناشی و حرف بزنین
و تا اینکه اون پسر وارد شد با دیدنش این به ذهنت اومد که به جذابی اون نمیشد
ولی به این فکر فرو رفتی که بعد دوسال هنوز داری بهش فکر میکنی
ولی بعد حرف زدن با اون پسره کلی خندیدی حتی یه سکانس کوچولو از سریالشو بازی کردید و برنامه تموم شد
اون پسر با مهربونی ازت خداحافظی کرد..
ولی چند دقیقه
از رفتن بقیه گذشت ولی منیجرت و بادیگاردات نیومدند
داشتی نگران میشدی که با دیدن مردی که دوسال پیش ولت کرد بدون اینکه پشت سرشو نگاه کنه متعجب بودی داشتی به این فکر میکردی که خیالاتی شدی ولی با دست زدن به صورت مردی که دوستش داری به خودت اومدی ولی این اوضاع تا این موقع اینجوری بود که مرد با چشمایی از بغض لب زد...
_ات من تو این دوسال تمام اشتباه میکردم من هنوز دوست دارم با تمام وجودم من پشیمونم لطفا خواهش میکنم منو باور کن خواهش میکنم...
چرا ولم کردی اروم*
_فکر میکردم دیگه دوستم نداری تو این دوسال وقتی فهمیدم افسرده شدی جرعت نداشتم بیام ببینمت
یعنی منو بخاطر همچین چیز مسخره ای ول کردی ولی حیف که هنوز عاشقتم
ویو ادمین
با تمام وجودتون همو بغل کردین بغلی که دوسال منتظرش بودی بغلی که با تمام عشقی که بهم داشتین و دارین بود و با یه بوسه تمام اون خاطرات بد فراموش شد
و هرگاه به اعضا گفتین که باهم هستین از خودتون بیشتر خوشحال شدن و هیونجین باز به گروه برگشت و همچی مثل قبل بود ولی تنها چیزی که فرق کرده بود اعتماد و عشق تون بهم بود..
۱۵.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳