p6
رفتم لباسمو عوض کردمو و خودمو رو تخت پرت کردم... چرا وقتی جیمینو میبینم قلبم تند میزنه؟ ازش بدم میاد اما... ازش خوشم میاد... یجور عشقه؟
اونقدر خسته بودم که بعد چند مین خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم دوش گرفتمو لباس پوشیدم رفتم پایین صبحووه بخورم جیمینم سر میز بود رفتم نشستم غذامو خوردم
جیمین: نمیخوای چیزی بگی؟
ات: مثلا چی؟
جیمین: سلامی صبح بخیری
ات: مجبور نیستم اما صبح بخیر
جیمین: اگگ صبح بخیر
ات: گفتم صبح بخیر دیگه چرا مسخره بازی میکنیی
جیمین: گفتم بگی که اعصابتو خورد کنم
ات: ازت بدم میاد
جیمین: همچنین
ات: پاشو بریم دیرمون شد
جیمین: اوک
رفتیم سوار ماشین و حرکت کردیم سمت دانشگاه جلو در وایستاد پیاده شدیم همه عین چی نگامون میکردن
ات: اینا به چی زل زدن؟
جیمین: فکر کنم چون باهم اومدیم، امروز پشت دانشکاه پیادت نکردم
دبدم یه دختری اومد سمتمون
@اوپا این هرزه هه کیه؟
ات: هرزه تویی لقب خودتو به من نده
جیمین: گفتم انقدر دور بر من نگرد
@اوپا من...
ات: اوپا و درد و مرض ساکت شو برو گفت دور برم نباش
@دختره ی
دستشو اورد موتامو گرفت که جیمین دستشو کشید انداختش زمین
جیمیپ: بهتره دیگه اینکارو نکنی
دستمو گرفت ررد تو دانشگاه وقتی دستمو گرفت یه حس خوبی داشتم و قلبم تند میزد
ات: جی... جیمین
جیمین: ب... بله
ات: میشه دستمو ول کنی
جیمین: درسته باشه
دستمو ول کردو رفتیم کلاس نشستیم سر جامون که پشت سرمون سوجونو کوک و ته اومدن نشستن
سوجون اومد پیشم
سوجون: چرا یهو دستتو گرفت؟(خندت شیطانی)
ات: یاا (زد به بازوش)
سوجون: باشه ببخشید
جیمین ویو
یمدته احساس میکنم به ات حس دارم اما مطمئنم اون دوستم نداره و عشقم یکطرفست... وقتی دختره موهاشو گرفت عصبانی شدمو دستشو پرت کردم توپور اما وقتی دستشو گرفتم قلب خودمم تند تر زد
ات ویو
استاد اومد سر کلاسو درس داد
استاد:باید برای یه پروژه هم گروه بشین و درمورد یه موضوع تحقیق کنین
گروه هاتونو مشخص کرد
سوجون با جونگکوک
تهیونگ با سویون
ات با جیمین...
وای با جیمین افتادمممم... حدابل لازم نیست بریم جایی پو خونه تحقیقمونو انجام میدیم
(بعد از دانشگاه)
از دانشگاه رفتم بیرون و منتظر جیمین موندم که یه ون سیاه جلوم وایستاد و چند تا ادم غول پیکر ازش اومدن بیرون خواستم قرار کنم اما یچیز خورد تو سرمو بعدش سیاهی*
جیمین ویو
از دانشگاه رفتم بیرون اما اتو پیدا نکردم چند دفعه زنگ زدم بهش اما جواب نداد نگرانش شدم که نکنه کای بلایی سرش اورده باشع به کوک و ته گفتم و به افرادم زنگ زدم گفتم دنبالش بگردن
ته: میگم تو که ازش بدت میومد چرا انقدر نگرانش شدی؟
جیمین: من ازش بدم نمیاد بفهم من من... دوستش دارم
این پارت طولانیه پو دوتا پست میزارم
اونقدر خسته بودم که بعد چند مین خوابم برد
صبح وقتی بیدار شدم دوش گرفتمو لباس پوشیدم رفتم پایین صبحووه بخورم جیمینم سر میز بود رفتم نشستم غذامو خوردم
جیمین: نمیخوای چیزی بگی؟
ات: مثلا چی؟
جیمین: سلامی صبح بخیری
ات: مجبور نیستم اما صبح بخیر
جیمین: اگگ صبح بخیر
ات: گفتم صبح بخیر دیگه چرا مسخره بازی میکنیی
جیمین: گفتم بگی که اعصابتو خورد کنم
ات: ازت بدم میاد
جیمین: همچنین
ات: پاشو بریم دیرمون شد
جیمین: اوک
رفتیم سوار ماشین و حرکت کردیم سمت دانشگاه جلو در وایستاد پیاده شدیم همه عین چی نگامون میکردن
ات: اینا به چی زل زدن؟
جیمین: فکر کنم چون باهم اومدیم، امروز پشت دانشکاه پیادت نکردم
دبدم یه دختری اومد سمتمون
@اوپا این هرزه هه کیه؟
ات: هرزه تویی لقب خودتو به من نده
جیمین: گفتم انقدر دور بر من نگرد
@اوپا من...
ات: اوپا و درد و مرض ساکت شو برو گفت دور برم نباش
@دختره ی
دستشو اورد موتامو گرفت که جیمین دستشو کشید انداختش زمین
جیمیپ: بهتره دیگه اینکارو نکنی
دستمو گرفت ررد تو دانشگاه وقتی دستمو گرفت یه حس خوبی داشتم و قلبم تند میزد
ات: جی... جیمین
جیمین: ب... بله
ات: میشه دستمو ول کنی
جیمین: درسته باشه
دستمو ول کردو رفتیم کلاس نشستیم سر جامون که پشت سرمون سوجونو کوک و ته اومدن نشستن
سوجون اومد پیشم
سوجون: چرا یهو دستتو گرفت؟(خندت شیطانی)
ات: یاا (زد به بازوش)
سوجون: باشه ببخشید
جیمین ویو
یمدته احساس میکنم به ات حس دارم اما مطمئنم اون دوستم نداره و عشقم یکطرفست... وقتی دختره موهاشو گرفت عصبانی شدمو دستشو پرت کردم توپور اما وقتی دستشو گرفتم قلب خودمم تند تر زد
ات ویو
استاد اومد سر کلاسو درس داد
استاد:باید برای یه پروژه هم گروه بشین و درمورد یه موضوع تحقیق کنین
گروه هاتونو مشخص کرد
سوجون با جونگکوک
تهیونگ با سویون
ات با جیمین...
وای با جیمین افتادمممم... حدابل لازم نیست بریم جایی پو خونه تحقیقمونو انجام میدیم
(بعد از دانشگاه)
از دانشگاه رفتم بیرون و منتظر جیمین موندم که یه ون سیاه جلوم وایستاد و چند تا ادم غول پیکر ازش اومدن بیرون خواستم قرار کنم اما یچیز خورد تو سرمو بعدش سیاهی*
جیمین ویو
از دانشگاه رفتم بیرون اما اتو پیدا نکردم چند دفعه زنگ زدم بهش اما جواب نداد نگرانش شدم که نکنه کای بلایی سرش اورده باشع به کوک و ته گفتم و به افرادم زنگ زدم گفتم دنبالش بگردن
ته: میگم تو که ازش بدت میومد چرا انقدر نگرانش شدی؟
جیمین: من ازش بدم نمیاد بفهم من من... دوستش دارم
این پارت طولانیه پو دوتا پست میزارم
۱۲.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.