عشق دوست داشتنی
پارت 9
*شش ماه بعد*
کوک: الان یک ماه میشه که یونجین بدنیا اومده و خیلی شبیه هاناست ولی رفتاراش به من کشیده شده مثلا حسودی هاش خنده هاش..کیوتی هاش* خوشگلل من ( از پاهاش گرفتم و طرف خودم کشیدمش تا باهاش بازی کنم)
یونجین: اااوو( صدای بچگونه)
کوک: جونم فدات شم؟!
هانا:اااوو یعنی پوشکش رو کثیف کرده مستر😂😈..میگه پوشکم رو عوض کن ( بچگونه)😂
کوک: زیر لب* آی دهنت... پوشکت رو عوض کنم*
یونجین: با تعجب نگاه کردن*
هانا: اون هنوز چیزی نمیفهمه که فدات شم...هنوز کوچولوعه از چهارماهگی شروع میکنه به فهمیدن*
کوک: آهااا..بغلش کردم و بردمش اتاقش تا پوشکش رو عوض کنم....چههه بویییی هممم میدهههه..بهششش چیی دادیییی؟
هانا:🤣..بچس دیگه..آقای جئون بچه دار شدن همم عواقبی هم دارههه
کوک: باشه بابا
لایلا: سلاممم ( در رو باز کردن)
نویسنده: اعضا کلا رمز در خونه های همدیگه رو میدونن
هانا: سلام
ته: لیا تو بغلم خوابش برده بود ( سه ماهشه)..چه بوی بدی میاد!
لایلا: آرههه ( چهره شو جمع کرد)
هانا: هیچی بابا یونجینه..کوک داره پوشکش رو عوض میکنه*
ته: وقتی بچه به باباش بکشه همینه دیگه..بچه هم گوزو میشه🤣
کوک: زهرمار :/..( با یونجین اومدم) بیا اینجا ببینم گوزوی من! ( یونجین رو بغل کردم)
هانا: هوی الدنگ ( کفگیر رو سمتش پرت کردم) خوبه منم به بچت بگم اسکل..اونم به باباش کشیده شده😂
لایلا: خیلیم دلت بخواد😌
هانا: بی تربیت
لایلا: احمق
هانا: گوزو
لایلا: درد
ته و کوک:🫤.بسه دیگه..لیا بیدار شد*
لیا: گریه کردن
لایلا: دیدی!.. دخترمو بیدار کردی😒
هانا: هارهار
هانا: رو به تهیونگ* ولی لیا شبیه توعه :)
ته: آره
*شش ماه بعد*
کوک: الان یک ماه میشه که یونجین بدنیا اومده و خیلی شبیه هاناست ولی رفتاراش به من کشیده شده مثلا حسودی هاش خنده هاش..کیوتی هاش* خوشگلل من ( از پاهاش گرفتم و طرف خودم کشیدمش تا باهاش بازی کنم)
یونجین: اااوو( صدای بچگونه)
کوک: جونم فدات شم؟!
هانا:اااوو یعنی پوشکش رو کثیف کرده مستر😂😈..میگه پوشکم رو عوض کن ( بچگونه)😂
کوک: زیر لب* آی دهنت... پوشکت رو عوض کنم*
یونجین: با تعجب نگاه کردن*
هانا: اون هنوز چیزی نمیفهمه که فدات شم...هنوز کوچولوعه از چهارماهگی شروع میکنه به فهمیدن*
کوک: آهااا..بغلش کردم و بردمش اتاقش تا پوشکش رو عوض کنم....چههه بویییی هممم میدهههه..بهششش چیی دادیییی؟
هانا:🤣..بچس دیگه..آقای جئون بچه دار شدن همم عواقبی هم دارههه
کوک: باشه بابا
لایلا: سلاممم ( در رو باز کردن)
نویسنده: اعضا کلا رمز در خونه های همدیگه رو میدونن
هانا: سلام
ته: لیا تو بغلم خوابش برده بود ( سه ماهشه)..چه بوی بدی میاد!
لایلا: آرههه ( چهره شو جمع کرد)
هانا: هیچی بابا یونجینه..کوک داره پوشکش رو عوض میکنه*
ته: وقتی بچه به باباش بکشه همینه دیگه..بچه هم گوزو میشه🤣
کوک: زهرمار :/..( با یونجین اومدم) بیا اینجا ببینم گوزوی من! ( یونجین رو بغل کردم)
هانا: هوی الدنگ ( کفگیر رو سمتش پرت کردم) خوبه منم به بچت بگم اسکل..اونم به باباش کشیده شده😂
لایلا: خیلیم دلت بخواد😌
هانا: بی تربیت
لایلا: احمق
هانا: گوزو
لایلا: درد
ته و کوک:🫤.بسه دیگه..لیا بیدار شد*
لیا: گریه کردن
لایلا: دیدی!.. دخترمو بیدار کردی😒
هانا: هارهار
هانا: رو به تهیونگ* ولی لیا شبیه توعه :)
ته: آره
۱۲.۹k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.