فیک ملاقات کوتاه پارت۱
امروز هم یک روز کسل کننده دیگه بود که باید انتقالی میگرفت...
دبیرستان قبلیش خوب بود ولیکن بخاطر کار پدرش مجبور بود..
لباساشو پوشید و حاضر شد**
+مامان من رفتم
_/مواظب باش خدافس
راه افتاد..همش فکر میکرد چه اتفاقاتی توی این مدرسه قراره بیوفته..؟!!
رسید"اول وارد دفتر شد و کارهای آخرشو درست کرد و بعد به در کلاس زد..
معلم درو باز کرد و خوشامد گفت :)
معلم"/خب بچه ها شاگرد انتقالی جدیدمون خانم جانگ ا/ت هستن بفرمایین تو..
رفت داخل و روبه رو بچه ها ایستاد..
+سلام من جانگ ا/ت هستم و بخاطر شغل پدرم انتقالی گرفتم امیدوارم دوستای خوبی باشیم..
معلم"/بسیار خوب برو میز اول بشین
+آممم..ببخشید نمیشه ردیفای اخر بشینم..؟
معلم"/باشه برو اونجا کنار تهیونگ بشین..
رفت و نشست...
که تمام کلاس برگشتن و با حالت وحشتناکی نگاهش کردن بجز مین یونگی..
سنگینی نگاه هارو حس میکرد..انگار اونجا جای خیلی عجیبی بود که همه اونجوری نگاهش میکردن..
////
زنگ تفریح خورد..
میخواست بلد شه که با یک ضربه دست سنگین پرت شد سر جاش..
+آخ...چته.؟؟چکار میکنی..؟؟😟
دبیرستان قبلیش خوب بود ولیکن بخاطر کار پدرش مجبور بود..
لباساشو پوشید و حاضر شد**
+مامان من رفتم
_/مواظب باش خدافس
راه افتاد..همش فکر میکرد چه اتفاقاتی توی این مدرسه قراره بیوفته..؟!!
رسید"اول وارد دفتر شد و کارهای آخرشو درست کرد و بعد به در کلاس زد..
معلم درو باز کرد و خوشامد گفت :)
معلم"/خب بچه ها شاگرد انتقالی جدیدمون خانم جانگ ا/ت هستن بفرمایین تو..
رفت داخل و روبه رو بچه ها ایستاد..
+سلام من جانگ ا/ت هستم و بخاطر شغل پدرم انتقالی گرفتم امیدوارم دوستای خوبی باشیم..
معلم"/بسیار خوب برو میز اول بشین
+آممم..ببخشید نمیشه ردیفای اخر بشینم..؟
معلم"/باشه برو اونجا کنار تهیونگ بشین..
رفت و نشست...
که تمام کلاس برگشتن و با حالت وحشتناکی نگاهش کردن بجز مین یونگی..
سنگینی نگاه هارو حس میکرد..انگار اونجا جای خیلی عجیبی بود که همه اونجوری نگاهش میکردن..
////
زنگ تفریح خورد..
میخواست بلد شه که با یک ضربه دست سنگین پرت شد سر جاش..
+آخ...چته.؟؟چکار میکنی..؟؟😟
۱۶.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.