درخواستی
#درخواستی
وقتی شوهر سردت بود و و بهت تهمت دزدی زدن و اون طرف تو رو نگرفت....
جونگکوک
،p1
+....جونگکوک ناهار نمیخوره....
*بله خانم....
_کی گفته نمیخورم؟ ....
+...گفتم شاید امروز رو هم رژیم داری....
_نه ندارم....
جئون جونگکوک... بازرس ردیف اول اداره
پلیس....
اخلاقِ وحشتناک و چهره و هیکلش هم که....
هوففف..کافیه....بعد از دوسال....بالاخره دیشب به دلیل م..س..ت..ی من....رفتیم رو کار....
هیچ جوره نمیتونم فراموشش کنم....هیچ جوره....
این ازدواج اجباری...از طرف من بود...من بودم که بهش علاقه شدم...اونم علاقه داشت اما یکدفعه علاقشو بهم...از دست داد...
اِنی وِی
یک هفته مثل قبل گذشت و داشتم از بیمارستان بر میگشتم ....از جلوی دانشگاهیی که توش تحصیل کردم رد شدم و اشکامو پاک کردم....همینجا باهاش آشنا شدم....
دستمو روی شکمم گذاشتم....
+ب...ببخشید مامانی....
که....صدای آژیر پلیس رو...پشت سرم احساس کردم!
دو تا مامور از پشتم در اومدن....
*خانم جئون ات....شما به جرم دزدی از بانک مرکزی دانشگاه اینچئون بازداشت هستید....لطفا همراه ما بیاید....
+چی؟...
+مم...منو کجا میبرید چیشدههه...
یه دختر از پشتم در اومد...
&من از این خانم شکایت دارم....داشتم پول هامو به بانک مرکزی دانشگاه میبردم که از دستم کشید و مثل چی فرار کرد...
+.....چی میگی؟ مگه دوربین مخفیه....
نشست رو زمین و شروع کرد به گریه کردن...
+من...من هیچ کاری نکردم....باور کنید...اونا برای من پاپوش درست کردن....!
من...منروحم هم از این ماجرا خبر نداره....
*با ما بیاید....
........
به دستبند نقره ای دور دستم که رد زخم روی مچم انداخته بود نگاه کردم...
_خب...کیم ات....به جرم...دزدی...درسته؟
+جونگکوک...من زنتمم...
_هوففف...تو دزدی کردی ات....
سست شدم....
+ب...بمن اعتماد نداری؟.
_خانم مین...شما حرف بزنید....
&خب...خب من وقتی توی دانشگاه کیسه رو به بالا.....ب..بردم ...بانک...این خانم از دستم کشیدش....
_...بالا چی؟
&اشتباه گفتم....
_بله...ممنونم ازت....
ات...شاهد....واضح تر از این...؟
+...برام پاپوش درست کردنن(داد)
من..من قسم میخورم پامو توی اون دانشگاه نزاشتم....دوربین...دوربین رو چک کنید....
&...به بنظرم...دوربین همه چی رو نشون نمیده.....
_درسته....
تنفرم ازش بیشتر شد..اینکه به جای اینکه طرف من باشه طرف اون دختر مشکوک بود آزارم میداد.....
وقتی شوهر سردت بود و و بهت تهمت دزدی زدن و اون طرف تو رو نگرفت....
جونگکوک
،p1
+....جونگکوک ناهار نمیخوره....
*بله خانم....
_کی گفته نمیخورم؟ ....
+...گفتم شاید امروز رو هم رژیم داری....
_نه ندارم....
جئون جونگکوک... بازرس ردیف اول اداره
پلیس....
اخلاقِ وحشتناک و چهره و هیکلش هم که....
هوففف..کافیه....بعد از دوسال....بالاخره دیشب به دلیل م..س..ت..ی من....رفتیم رو کار....
هیچ جوره نمیتونم فراموشش کنم....هیچ جوره....
این ازدواج اجباری...از طرف من بود...من بودم که بهش علاقه شدم...اونم علاقه داشت اما یکدفعه علاقشو بهم...از دست داد...
اِنی وِی
یک هفته مثل قبل گذشت و داشتم از بیمارستان بر میگشتم ....از جلوی دانشگاهیی که توش تحصیل کردم رد شدم و اشکامو پاک کردم....همینجا باهاش آشنا شدم....
دستمو روی شکمم گذاشتم....
+ب...ببخشید مامانی....
که....صدای آژیر پلیس رو...پشت سرم احساس کردم!
دو تا مامور از پشتم در اومدن....
*خانم جئون ات....شما به جرم دزدی از بانک مرکزی دانشگاه اینچئون بازداشت هستید....لطفا همراه ما بیاید....
+چی؟...
+مم...منو کجا میبرید چیشدههه...
یه دختر از پشتم در اومد...
&من از این خانم شکایت دارم....داشتم پول هامو به بانک مرکزی دانشگاه میبردم که از دستم کشید و مثل چی فرار کرد...
+.....چی میگی؟ مگه دوربین مخفیه....
نشست رو زمین و شروع کرد به گریه کردن...
+من...من هیچ کاری نکردم....باور کنید...اونا برای من پاپوش درست کردن....!
من...منروحم هم از این ماجرا خبر نداره....
*با ما بیاید....
........
به دستبند نقره ای دور دستم که رد زخم روی مچم انداخته بود نگاه کردم...
_خب...کیم ات....به جرم...دزدی...درسته؟
+جونگکوک...من زنتمم...
_هوففف...تو دزدی کردی ات....
سست شدم....
+ب...بمن اعتماد نداری؟.
_خانم مین...شما حرف بزنید....
&خب...خب من وقتی توی دانشگاه کیسه رو به بالا.....ب..بردم ...بانک...این خانم از دستم کشیدش....
_...بالا چی؟
&اشتباه گفتم....
_بله...ممنونم ازت....
ات...شاهد....واضح تر از این...؟
+...برام پاپوش درست کردنن(داد)
من..من قسم میخورم پامو توی اون دانشگاه نزاشتم....دوربین...دوربین رو چک کنید....
&...به بنظرم...دوربین همه چی رو نشون نمیده.....
_درسته....
تنفرم ازش بیشتر شد..اینکه به جای اینکه طرف من باشه طرف اون دختر مشکوک بود آزارم میداد.....
۱۴.۴k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.