آرمیتا - سینا کجا داری میری ؟؟
آرمیتا - سینا کجا داری میری ؟؟
سینا - دارم میرم خونه آقا علی
آرمیتا - اونجا برای چی ؟؟
سینا - از چند نفر از مردم روستا شنیدم خیلی مرد باهوش و عاقلیه و سالهاست داره توی این روستا زندگی میکنه... ممکنه چیزی در مورد اون جنگل لعنتی بدونه...
آرمیتا - آره... ممکنه
آرمیتا - میگم سینا تو آدرس خونه اون آقا رو بلدی...؟؟
سینا - یه جورایی بلدم ولی اگه بلد نبودم از یه نفر میپرسیم.
مونا - آرمیتا ؟
آرمیتا - جان ؟
مونا - میگم داشتم به این فکر میکردم که ای کاش هیچ وقت پدر و مادرامون به اون جنگل نرفته بودن... الان هم همه اونا ای کاش زنده بودن و نیازی نبود بیایم توی این روستای لعنتی...!
آرمیتا - آره عزیزم حق با توعه... ولی ممکن بود قسمت بوده باشه یا اگه پدر و مادرامون به وارد اون جنگل نمی شدن ممکن بود یه اتفاق دیگه توی تهران براشون می افتاد.
پویان - آره آرمیتا ممکنه حدس تو درست باشه و قسمت بوده باشه!
سینا - ولی من میگم ماجرا غیر عادیه ...!!
مونا - منظورت چیه سینا ؟؟
سینا - منظورم اینه که حرف یه سری از مردم که میگن اون جنگل نفرین شده رو باور میکنم.
پویان - واییییی... سینا بیخیال شو تو رو به جون هر کی که دوست داری... آرمیتا و مونا میترسن...!
سینا - دارم میرم خونه آقا علی
آرمیتا - اونجا برای چی ؟؟
سینا - از چند نفر از مردم روستا شنیدم خیلی مرد باهوش و عاقلیه و سالهاست داره توی این روستا زندگی میکنه... ممکنه چیزی در مورد اون جنگل لعنتی بدونه...
آرمیتا - آره... ممکنه
آرمیتا - میگم سینا تو آدرس خونه اون آقا رو بلدی...؟؟
سینا - یه جورایی بلدم ولی اگه بلد نبودم از یه نفر میپرسیم.
مونا - آرمیتا ؟
آرمیتا - جان ؟
مونا - میگم داشتم به این فکر میکردم که ای کاش هیچ وقت پدر و مادرامون به اون جنگل نرفته بودن... الان هم همه اونا ای کاش زنده بودن و نیازی نبود بیایم توی این روستای لعنتی...!
آرمیتا - آره عزیزم حق با توعه... ولی ممکن بود قسمت بوده باشه یا اگه پدر و مادرامون به وارد اون جنگل نمی شدن ممکن بود یه اتفاق دیگه توی تهران براشون می افتاد.
پویان - آره آرمیتا ممکنه حدس تو درست باشه و قسمت بوده باشه!
سینا - ولی من میگم ماجرا غیر عادیه ...!!
مونا - منظورت چیه سینا ؟؟
سینا - منظورم اینه که حرف یه سری از مردم که میگن اون جنگل نفرین شده رو باور میکنم.
پویان - واییییی... سینا بیخیال شو تو رو به جون هر کی که دوست داری... آرمیتا و مونا میترسن...!
۲.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.