پارت ۴۷
پارت ۴۷
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
عمارتیونگی‹ویو جیمین›
با نیشخندی لپتاپ و بستم
بدنمو کشیدم و خودمو ولو کردم روی تخت
یونگی:تموم شد؟
جیمین:خندیدم
بله که تموم شد..
یونگی:باریکلا جیم
حالا دیگه کیمتهیونگ ارتباطی هم با ژاپن نداره..
قرارداد تموم شد
باورت میشه؟
از این به بعد ما براشون اسلحه میفرستیم
جیمین:ناباورانه خندیدم و بلند شدم
چیی؟
چطور اصلا انقد زود ها؟!
یونگی:دیگه..
--
وویونگ:نفس عمیقی کشیدم
با ترس دکمه آیفونو فشار دادم
آجوما:بله؟
وویونگ:س.سلام
مثل اینکه به یه خدمتکار نیاز داشتین
درسته؟
آجوما:درست اومدی دخترم
درو زدم باز شد
بیا تو
وویونگ:خواستم برم تو که دوتا بادیگارد
نرهقول جلوم سبز شدن..
سلا..م آقایون
من برای کار اومدم
میشه بزارین برم تو؟
راهو باز کردن
رفتم داخل عمارت چقد ساکته اینجا
یونگی خدا لعنتت کنه ببین منو کجا فرستادی
آجوما:سلام دخترم
وویونگ:هیییین
خ..خب آجوما یه صدایی از خودت دربیار
سکته کردم..
آجوما:خندیدم*
از اینطرف
برو اتاق ارباب..
وویونگ:بعد از اینکه اتاقو بهم نشون داد رفتم بالا
در زدم
تهیونگ:بیا تو
وویونگ:دستگیره درو فشار دادم درو باز کردم و رفتم تو اتاق
سلام آقایکیم..
شما به خد...
تهیونگ:از پشت میز بلند شدم
درست اومدی
کراواتمو شل کردم
یجورایی خدمتکار شخصی همسرم
وویونگ:ب.بله حتما
فقط میشه بگین من الان کجا باید برم؟
تهیونگ:چرا انقد عجولی؟
دنبالم بیا
رفتم سمت اتاق ا.ت
درو زدم..ا.ت کسی که گفته بودم الان اومده
بیاد تو؟
ا.ت:من مگه نگفتم کسی رو نمیخوام؟
باز کار خودتو کردی!
وویونگ:چشمام در از اشک شد با شنیدن صداش
دختر عوضی میدونی من چند وقته ندیدمت؟
تو دلم گفتم و بعد از باز کردن در رفتم تو
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
عمارتیونگی‹ویو جیمین›
با نیشخندی لپتاپ و بستم
بدنمو کشیدم و خودمو ولو کردم روی تخت
یونگی:تموم شد؟
جیمین:خندیدم
بله که تموم شد..
یونگی:باریکلا جیم
حالا دیگه کیمتهیونگ ارتباطی هم با ژاپن نداره..
قرارداد تموم شد
باورت میشه؟
از این به بعد ما براشون اسلحه میفرستیم
جیمین:ناباورانه خندیدم و بلند شدم
چیی؟
چطور اصلا انقد زود ها؟!
یونگی:دیگه..
--
وویونگ:نفس عمیقی کشیدم
با ترس دکمه آیفونو فشار دادم
آجوما:بله؟
وویونگ:س.سلام
مثل اینکه به یه خدمتکار نیاز داشتین
درسته؟
آجوما:درست اومدی دخترم
درو زدم باز شد
بیا تو
وویونگ:خواستم برم تو که دوتا بادیگارد
نرهقول جلوم سبز شدن..
سلا..م آقایون
من برای کار اومدم
میشه بزارین برم تو؟
راهو باز کردن
رفتم داخل عمارت چقد ساکته اینجا
یونگی خدا لعنتت کنه ببین منو کجا فرستادی
آجوما:سلام دخترم
وویونگ:هیییین
خ..خب آجوما یه صدایی از خودت دربیار
سکته کردم..
آجوما:خندیدم*
از اینطرف
برو اتاق ارباب..
وویونگ:بعد از اینکه اتاقو بهم نشون داد رفتم بالا
در زدم
تهیونگ:بیا تو
وویونگ:دستگیره درو فشار دادم درو باز کردم و رفتم تو اتاق
سلام آقایکیم..
شما به خد...
تهیونگ:از پشت میز بلند شدم
درست اومدی
کراواتمو شل کردم
یجورایی خدمتکار شخصی همسرم
وویونگ:ب.بله حتما
فقط میشه بگین من الان کجا باید برم؟
تهیونگ:چرا انقد عجولی؟
دنبالم بیا
رفتم سمت اتاق ا.ت
درو زدم..ا.ت کسی که گفته بودم الان اومده
بیاد تو؟
ا.ت:من مگه نگفتم کسی رو نمیخوام؟
باز کار خودتو کردی!
وویونگ:چشمام در از اشک شد با شنیدن صداش
دختر عوضی میدونی من چند وقته ندیدمت؟
تو دلم گفتم و بعد از باز کردن در رفتم تو
۳۹.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.