یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هشتادو چهار
ملکا:ولی به من که چیزی نگفت
مامان:حتما فراموش کرده عزیزم
حالا که بیدار شدی من دیگه مزاحمت نمیشم و میرم
ملکا:نه این چه حرفیه مامان جان
مامان رفت منم توی خونه حوصلم سر رفته بود
آماده شدم تا برم خونه مامانم
سوار ماشینم شدم و رفتم خونه مامانم
ملکا:مامان من اومدم
مامان:خوش اومدی دخترم هاکان هم هست
ملکا:نه من تنها اومدم
مامان:کجاست مگه
ملکا:رفته سر کارش
مامان:حالا چرا ناراحتی
ملکا:دوستام به خاطر ازدواجم من و هاکان برامون پارتی را انداختن الانم که هاکان نیست
مامان:اشکال نداره تو برو حالا که هاکان نیست
حالا پارتی کی هست
ملکا:امشب
مامان:تو چرا به خودت نرسیدی ها
ملکا:من نمیرم پارتی
مامانم دستمو گرفت برد ارایشگاه
مامان:عزیزم یه میکاپ خوشگل واسه دخترم میخوام
ارایشگر:چشم
اصلا حوصله نداشتم و دلمم نمیخواست برم
بلاخره آرایشم تموم شد با مامانم رفتم تا لباس بخرم چون حوصله نداشتم اولین مغازه یه لباس گرفتم
رفتم تا لباسمو رو بپوشم و پولشو حساب کنم که مامانم داشت با یکی حرف میزد
رمان ارتش
پارت هشتادو چهار
ملکا:ولی به من که چیزی نگفت
مامان:حتما فراموش کرده عزیزم
حالا که بیدار شدی من دیگه مزاحمت نمیشم و میرم
ملکا:نه این چه حرفیه مامان جان
مامان رفت منم توی خونه حوصلم سر رفته بود
آماده شدم تا برم خونه مامانم
سوار ماشینم شدم و رفتم خونه مامانم
ملکا:مامان من اومدم
مامان:خوش اومدی دخترم هاکان هم هست
ملکا:نه من تنها اومدم
مامان:کجاست مگه
ملکا:رفته سر کارش
مامان:حالا چرا ناراحتی
ملکا:دوستام به خاطر ازدواجم من و هاکان برامون پارتی را انداختن الانم که هاکان نیست
مامان:اشکال نداره تو برو حالا که هاکان نیست
حالا پارتی کی هست
ملکا:امشب
مامان:تو چرا به خودت نرسیدی ها
ملکا:من نمیرم پارتی
مامانم دستمو گرفت برد ارایشگاه
مامان:عزیزم یه میکاپ خوشگل واسه دخترم میخوام
ارایشگر:چشم
اصلا حوصله نداشتم و دلمم نمیخواست برم
بلاخره آرایشم تموم شد با مامانم رفتم تا لباس بخرم چون حوصله نداشتم اولین مغازه یه لباس گرفتم
رفتم تا لباسمو رو بپوشم و پولشو حساب کنم که مامانم داشت با یکی حرف میزد
۱۱.۷k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.