Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۹۳
میکائل: سعید نکن دستت خونی شد
سعید: چرا این بازی رو شروع کردی هاا(باداد)
میکائل: من شروع نکردم اونا بودن ک شروع کردن
سعید: من میرم به ملیحه میگم
میکائل: اونا برای ما نقشه کشیدن که مارو حرص بدن الان تسلیم بشیم بهمون میخنددن
سعید: به کریم میگم تا جمعشون کنه
میکائل: نه اونا زرنگ ترن میبینی به کریم گفتن اون شیرین مرموز
سعید: میگی چیکار کنیم؟
میکائل: به بازی که خودشون راه انداختن ملحق میشیم
سعید: هوفف
کارتمو داوردم و دادم به سعید
میکائل: سعید برو دوتا دختر خوشگل برای فردا پیدا کن براشون لباس بگیر هرچی هم خواستن بگیر
سعید: باشه
(شیرین)
کیارش: این سعید بود که اونم میکائل مدیر شرکت که اونروز تو خونش بود دنیا چقدر کوچکه
شیرین: کی؟ مگه میکائل تو خونه سعید بود
کیارش:اره بودش بعد سرتو هم غیرتی شد فاز ورداشت اینا
ملیحه: کی شرکت خرید این؟
شیرین:اون اینقدر پول داره که همین الان کشور میخره
یاسر: یعنی یک شرکت تبلیغاتی اینقدر پول داره؟
کیارش:نه بابا
شیرین:اون مافیا روسی
همشون پشم هاشون ریخته بود
صدرا: واقعا؟
ملیحه:اره یک روانی به تمام معنا
کیارش:نکنه همون پسره که ک عمو کریم گفت از کوچکی برای انتقام از تو بوده ها؟
شیرین:اره خودشه الانم میخوام بسوزنمش تا مثل من زجر بکشه
همه چیزو به صدرا یاسر توضیح دادم ک میخوام حرص اونارو دربیارم
یاسر به صدرا نگاه کرد
Part۹۳
میکائل: سعید نکن دستت خونی شد
سعید: چرا این بازی رو شروع کردی هاا(باداد)
میکائل: من شروع نکردم اونا بودن ک شروع کردن
سعید: من میرم به ملیحه میگم
میکائل: اونا برای ما نقشه کشیدن که مارو حرص بدن الان تسلیم بشیم بهمون میخنددن
سعید: به کریم میگم تا جمعشون کنه
میکائل: نه اونا زرنگ ترن میبینی به کریم گفتن اون شیرین مرموز
سعید: میگی چیکار کنیم؟
میکائل: به بازی که خودشون راه انداختن ملحق میشیم
سعید: هوفف
کارتمو داوردم و دادم به سعید
میکائل: سعید برو دوتا دختر خوشگل برای فردا پیدا کن براشون لباس بگیر هرچی هم خواستن بگیر
سعید: باشه
(شیرین)
کیارش: این سعید بود که اونم میکائل مدیر شرکت که اونروز تو خونش بود دنیا چقدر کوچکه
شیرین: کی؟ مگه میکائل تو خونه سعید بود
کیارش:اره بودش بعد سرتو هم غیرتی شد فاز ورداشت اینا
ملیحه: کی شرکت خرید این؟
شیرین:اون اینقدر پول داره که همین الان کشور میخره
یاسر: یعنی یک شرکت تبلیغاتی اینقدر پول داره؟
کیارش:نه بابا
شیرین:اون مافیا روسی
همشون پشم هاشون ریخته بود
صدرا: واقعا؟
ملیحه:اره یک روانی به تمام معنا
کیارش:نکنه همون پسره که ک عمو کریم گفت از کوچکی برای انتقام از تو بوده ها؟
شیرین:اره خودشه الانم میخوام بسوزنمش تا مثل من زجر بکشه
همه چیزو به صدرا یاسر توضیح دادم ک میخوام حرص اونارو دربیارم
یاسر به صدرا نگاه کرد
۶.۵k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.