(بهت احتیاج دارم)Part.2
ا/ت*ویو
داشتم توی خیابون میرفتم که یهو...............
یه ماشین از وسط خیابون داشت میرفت که یهو ایستاد.
از توش 2 تا ادم اومدن بیرون که.
من و گرفتن و .
بردن توش ماشینشون.
که خیلی لوکس بود.
یه نفرم توش بود.
وقتی که رفتم توش.
گفتم
ا/ت:تو کی هستی،
یونجین:من یونیجینم اسم تو چی؟
ا/ت:ا/ت هستم تو اصلا بامن چیکار داری؟
یونجین:من از رئیسم دستور میگیرم.
یونجین*ویو
دختره یعنی ا/ت.
خیلی خوشگله انگار عاشقش شدم.
از وقتی که اومد تو ماشین.
چشم بهشه.
اما این فایده ای نداره اصلا.
اون قراره برده جئون جانکوک بشه.
اون همیشه رئیس هست.
اذش متنفرم.
با پدرم دلم میخواد از اونجا برم.
و پیش اون پرنس نمونم.
تا کی ادامه داره این وضیعت.
پایان یونیجین*ویو
ا/ت*ویو
من و بردن توی یه قصر.
واقعا این قصر هستش.
این قصر کابزرگه.
خودا قصره.
برونم داخل.
بعد۱۰دقیقه.
من و به طبقه اخر بردن یعنی فکر کنم اربابشون.
رفتم اونجا.
یونیجین هم کنارم بود.
گفت
جانکوک:این کیه.
یونیجن:برده.
ا/ت:چی؟ کدوم برده.
جانکوک:خفه شو هرزه جلوی من چطور جرعت حرف زدن رو میکنی.(با داد).
ا/ت:هی تو کی هستی.
جانکوک:همین الان ببرش سلول.
یونیجن:چشم
جانکوک:انقدر شکنجش بدید تا بگه معذرت میخوام ارباب جانگ کوک.
یونیجن:چشم ارباب.
همون لحظه من و بردن تو سلول.
تویه سلولی که پر جای شکنجه هستش.
ادامه دارد..............
شرط:
لایک:9
کامت:4
فالوها:12
داشتم توی خیابون میرفتم که یهو...............
یه ماشین از وسط خیابون داشت میرفت که یهو ایستاد.
از توش 2 تا ادم اومدن بیرون که.
من و گرفتن و .
بردن توش ماشینشون.
که خیلی لوکس بود.
یه نفرم توش بود.
وقتی که رفتم توش.
گفتم
ا/ت:تو کی هستی،
یونجین:من یونیجینم اسم تو چی؟
ا/ت:ا/ت هستم تو اصلا بامن چیکار داری؟
یونجین:من از رئیسم دستور میگیرم.
یونجین*ویو
دختره یعنی ا/ت.
خیلی خوشگله انگار عاشقش شدم.
از وقتی که اومد تو ماشین.
چشم بهشه.
اما این فایده ای نداره اصلا.
اون قراره برده جئون جانکوک بشه.
اون همیشه رئیس هست.
اذش متنفرم.
با پدرم دلم میخواد از اونجا برم.
و پیش اون پرنس نمونم.
تا کی ادامه داره این وضیعت.
پایان یونیجین*ویو
ا/ت*ویو
من و بردن توی یه قصر.
واقعا این قصر هستش.
این قصر کابزرگه.
خودا قصره.
برونم داخل.
بعد۱۰دقیقه.
من و به طبقه اخر بردن یعنی فکر کنم اربابشون.
رفتم اونجا.
یونیجین هم کنارم بود.
گفت
جانکوک:این کیه.
یونیجن:برده.
ا/ت:چی؟ کدوم برده.
جانکوک:خفه شو هرزه جلوی من چطور جرعت حرف زدن رو میکنی.(با داد).
ا/ت:هی تو کی هستی.
جانکوک:همین الان ببرش سلول.
یونیجن:چشم
جانکوک:انقدر شکنجش بدید تا بگه معذرت میخوام ارباب جانگ کوک.
یونیجن:چشم ارباب.
همون لحظه من و بردن تو سلول.
تویه سلولی که پر جای شکنجه هستش.
ادامه دارد..............
شرط:
لایک:9
کامت:4
فالوها:12
۴.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.