قسمت دوازدهم
داستان ترسناک
اون موقع تقریبا ۷ سالم بود که تو راه رو کنتر برق ها بودم به ته راه رو که رسیدم پر از رد پاهای خونی بود وقتی به جلوم نگاه کردم دو تا بچه را دیدم که از خودم بزرگ تر بودم حدوداً ۱۲ سال داشتن یه دختر و یه پسر بودن وقتی برگشتم تا ببینم کسی دیگه ایی هم اینجا هست اون دوتا غیب شدن وقتی قضیه را برای سرایدار تعریف کردم گفت قبلا یه خانواده با دوتا بچه اینجا زندگی میکردن و بچه هاشونو کشتن الان اون دوتا روح بچه ها وارونه دنبال جسدشون میگردن
اون موقع تقریبا ۷ سالم بود که تو راه رو کنتر برق ها بودم به ته راه رو که رسیدم پر از رد پاهای خونی بود وقتی به جلوم نگاه کردم دو تا بچه را دیدم که از خودم بزرگ تر بودم حدوداً ۱۲ سال داشتن یه دختر و یه پسر بودن وقتی برگشتم تا ببینم کسی دیگه ایی هم اینجا هست اون دوتا غیب شدن وقتی قضیه را برای سرایدار تعریف کردم گفت قبلا یه خانواده با دوتا بچه اینجا زندگی میکردن و بچه هاشونو کشتن الان اون دوتا روح بچه ها وارونه دنبال جسدشون میگردن
۲.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.