ته. زنگ زدم آمبولانس ببرتش بیمارستان . ا.ت. میتونی بگی که
برای چی منو اوردی اینجا و اصلا اینجا کجاست
ته. تورو آوردم اینجا چون میخوام ماله خودم کنمت و هیچوقت نمیزارم برگردی پیشه برادرت و اینجا از این به بعد خونه ی من و توعه
ا.ت . ولی م....
ته. ساکت ، میخوام از بقل کردنت لذت ببرم
ساکت موندم و منو بیشتر تو بقلش برد و یکم خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین
ته. تا وقتی من هستم خجالت نکش .
یه نگاهی بهش کردم که لبم رو بوسید و بعد چند ثانیه جدا کرد
ته. بقلم کن
ا.ت.و...
ته. گفتم بقلم کن
بقلش کردم و چشماشو بست که باهم خوابمون برد و گفت
ته. شب بخیر چاگیا
ا.ت . شب بخیر
یکم تعجب کرده بودم که چطور انقدر باهاش صمیمی شدم اولش که باهم جنگ داشتیم با اینکه برادرمو به کشتن داد و اصلا بهش درمورد پام چیزی نگفتم که در رفته و یکم درد داشتم ولی اهمیتی ندادم چون میتونستم تحمل کنم و تو بقلش حس میکردم خیلی جایه امنی هستم و خوابم برد
پایان😊
فیک بعدی از شوگا😉
بعد اینم بگم که من دیگه فعالیت نمیکنم 🥺ادمین دارم و من دیگه نیستم پیشتون 😭با ادمین جدیدم آشنا شید😗
اد_پیشی🐱
بای🫀♥️❤️🩹خاطره های خوبی داشتیم🥺❤️🩹
ته. تورو آوردم اینجا چون میخوام ماله خودم کنمت و هیچوقت نمیزارم برگردی پیشه برادرت و اینجا از این به بعد خونه ی من و توعه
ا.ت . ولی م....
ته. ساکت ، میخوام از بقل کردنت لذت ببرم
ساکت موندم و منو بیشتر تو بقلش برد و یکم خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین
ته. تا وقتی من هستم خجالت نکش .
یه نگاهی بهش کردم که لبم رو بوسید و بعد چند ثانیه جدا کرد
ته. بقلم کن
ا.ت.و...
ته. گفتم بقلم کن
بقلش کردم و چشماشو بست که باهم خوابمون برد و گفت
ته. شب بخیر چاگیا
ا.ت . شب بخیر
یکم تعجب کرده بودم که چطور انقدر باهاش صمیمی شدم اولش که باهم جنگ داشتیم با اینکه برادرمو به کشتن داد و اصلا بهش درمورد پام چیزی نگفتم که در رفته و یکم درد داشتم ولی اهمیتی ندادم چون میتونستم تحمل کنم و تو بقلش حس میکردم خیلی جایه امنی هستم و خوابم برد
پایان😊
فیک بعدی از شوگا😉
بعد اینم بگم که من دیگه فعالیت نمیکنم 🥺ادمین دارم و من دیگه نیستم پیشتون 😭با ادمین جدیدم آشنا شید😗
اد_پیشی🐱
بای🫀♥️❤️🩹خاطره های خوبی داشتیم🥺❤️🩹
۲.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.