🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: نشستم تو ماشین ظرف کوچیک کاجی رو دادم دست دیانا
دیانا: این چیه ؟
ارسلان: کاچی
دیانا: ارسلان،
ارسلان: به مامانم سفارش کردم برات درست کنه
.
دیانا: ارسلان خیلی بدی
ارسلان: بخور
دیانا: نمیخوام
ارسلان: میگم بخور دیگه
دیانا: نمیخوام خب
ارسلان: دیانا لجبازی نکن
دیانا: من نمیخوامممم
ارسلان: برات خوبه بخور
دیانا: ارسلان من الان خوبم
ارسلان: میبینم چطوری ضعف میکنی وقتی دستت رو میزاری رو دلت
دیانا: کاچی رو گذاشتم جلو ماشین
ارسلان: پس تو هواپیما بخورش
دیانا: ارسلاننننن
ارسلان: رفتم سمت یه هایپر
_______________________________
دیانا: بعد کلی خرید خوراکی رفتیم سمت بام
ارسلان: پیاده شو
دیانا: با ارسلان روی بام بودیم و ارسلان دستشو دور کمرم حلقه کرده بود ومحکم فشارم میداد
ارسلان: خب بریم دیانا خانوم
دیانا : ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: اولش ازت متنفر بودم ولی الان خیلی دوست دارم
ارسلان: ولی من از همون اول هم دوست داشتم
دیانا: بریم غذا بخوریم ؟
ارسلان: نشستم تو ماشین ظرف کوچیک کاجی رو دادم دست دیانا
دیانا: این چیه ؟
ارسلان: کاچی
دیانا: ارسلان،
ارسلان: به مامانم سفارش کردم برات درست کنه
.
دیانا: ارسلان خیلی بدی
ارسلان: بخور
دیانا: نمیخوام
ارسلان: میگم بخور دیگه
دیانا: نمیخوام خب
ارسلان: دیانا لجبازی نکن
دیانا: من نمیخوامممم
ارسلان: برات خوبه بخور
دیانا: ارسلان من الان خوبم
ارسلان: میبینم چطوری ضعف میکنی وقتی دستت رو میزاری رو دلت
دیانا: کاچی رو گذاشتم جلو ماشین
ارسلان: پس تو هواپیما بخورش
دیانا: ارسلاننننن
ارسلان: رفتم سمت یه هایپر
_______________________________
دیانا: بعد کلی خرید خوراکی رفتیم سمت بام
ارسلان: پیاده شو
دیانا: با ارسلان روی بام بودیم و ارسلان دستشو دور کمرم حلقه کرده بود ومحکم فشارم میداد
ارسلان: خب بریم دیانا خانوم
دیانا : ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: اولش ازت متنفر بودم ولی الان خیلی دوست دارم
ارسلان: ولی من از همون اول هم دوست داشتم
دیانا: بریم غذا بخوریم ؟
۳۹.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.