فیک کوک مافیای سختگیر part 1
ویو ا.ت
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم به سمت سرویس بهداشتی رفتم و کار های لازم و انجام دادم اومدم بیرون و لباسم را عوض کردم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
ا.ت : صبح بخیر به همگی
(مامان ا.ت را با م.ت و بابای ا.ت را با ب.ت نشون میدم )
م.ت : صبح بخیر عزیزم
ب.ت : صبح بخیر
فلش بک بعد از صبحانه
ب.ت : ا.ت بیا دفترم کارت دارم
ا.ت : باشه بابا
ا.ت ویو
رفتم دفتر بابام تا ببینم باهام چه کاری داره رفتم دم در تا خواستم در بزنم دیدم بابام داره بایک نفر تلفنی حرف میزنه نرفتم تو و از پشت در به حرفاشون گوش می دادم
بابام داشت با بابای جونگ کوک حرف میزد تو حرفاش گفت
باید سریع ازدواج کنند یعنی چی یعنی من و کوک وای نه اصلا گوشی را که قطع کرد در زدم و رفتم داخل
ا.ت : بابا گفتی بیام اتاقت کاری داشتی
ب.ت : اره ا.ت امشب عموت اینا ساعت ۸ میان خونمون یک لباش شیک و قشنگ بپوش .
ا.ت : باشه بابا و رفت
ا.ت ویو
رفتم پیش مامانم
ا.ت : مامان
م.ت : بله دخترم
ا.ت : امشب اون جونگ کوک رومخ هم میاد
م.ت : درست حرف بزن ا.ت اره میاد
ا.ت : ایشششش
ا.ت ویو
من و کوک وقتی بچه بودیم باهم خیلی دعوا میکردیم و خیلی از هم متنفر بودیم و من اصلا ازش خوشم نمیاد
فلش بک به شب خونهی ا.ت اینا
ا.ت ویو
با مامانم و اجوما غذا را درست کردیم . نزدیک های ساعت ۷بود رفتم تو اتاقم یه دوش ده مینی گرفتم و اومدم بیرون
لباس مجلسی شیکم را پوشیدم (عکس را میزارم ) و یک ارایش لایت کردم چون از ارایش غلیظ خوشم نمیومد موهای بلندم هم بهشون حالت دادم و باز گذاشتمشون و رفتم پایین و دیدم همه امادن
فلش بک به خانه ی جونگ کوک
کوک ویو
امشب قرار بود بریم خونه عموم اینا اخ دوباره باید این ا.ت رومخ و روانی را ببینم یک لباس شیک از داخل کمد برداشتم و پوشیدم (عکسشا میزارم ) موهامم حالت دادم و رفتم پایین و دیدم مامان و بابام هم امادن ساعت نزدیکای ۸ بود
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت خونهی عموم اینا
در خونه به صدا در اومد
ا.ت : من باز میکنم
م.ت : باشه
ا.ت ویو
در را باز کردم و عموم اینا را دیدم و با هاشون سلام و علیک کردم نوبت کوک شد باورم نمیشد این همون کوک رومخ خیلی جذاب شده بود
کوک ویو
نوبت من و ا.ت شد که به هم سلام کنیم این ا.ت نبود خیلی خوشگل شده بود
م.ت : بیاین داخل
ا.ت و کوک : چشم
ا.ت ویو
همه دور هم نشستیم و مامانم هم به اجوما گفت میز را بچینه بعد از چند دقیقه من گفتم میرم تو اتاقم رفتم بالا دیدم کایا زنگ میزنه ( دوست صمیمی ا.ت) می خواستم بردارم که یه دفعه یکی گوشی را از دستم گرفت برگشتم ببینم کی که دیدم کوکه
ا.ت : هوی گوشیما پس بده
کوک : کای کیه
ا.ت : به توچه
ویو کوک
با ا.ت داشتیم بحث میکردیم که یه دفعه........
پارت تموم شد امیدوارم خوب شده باشه 🌸🙃🤍
اسلاید اول لباس ا.ت
اسلاید دو لباس کوک
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم به سمت سرویس بهداشتی رفتم و کار های لازم و انجام دادم اومدم بیرون و لباسم را عوض کردم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
ا.ت : صبح بخیر به همگی
(مامان ا.ت را با م.ت و بابای ا.ت را با ب.ت نشون میدم )
م.ت : صبح بخیر عزیزم
ب.ت : صبح بخیر
فلش بک بعد از صبحانه
ب.ت : ا.ت بیا دفترم کارت دارم
ا.ت : باشه بابا
ا.ت ویو
رفتم دفتر بابام تا ببینم باهام چه کاری داره رفتم دم در تا خواستم در بزنم دیدم بابام داره بایک نفر تلفنی حرف میزنه نرفتم تو و از پشت در به حرفاشون گوش می دادم
بابام داشت با بابای جونگ کوک حرف میزد تو حرفاش گفت
باید سریع ازدواج کنند یعنی چی یعنی من و کوک وای نه اصلا گوشی را که قطع کرد در زدم و رفتم داخل
ا.ت : بابا گفتی بیام اتاقت کاری داشتی
ب.ت : اره ا.ت امشب عموت اینا ساعت ۸ میان خونمون یک لباش شیک و قشنگ بپوش .
ا.ت : باشه بابا و رفت
ا.ت ویو
رفتم پیش مامانم
ا.ت : مامان
م.ت : بله دخترم
ا.ت : امشب اون جونگ کوک رومخ هم میاد
م.ت : درست حرف بزن ا.ت اره میاد
ا.ت : ایشششش
ا.ت ویو
من و کوک وقتی بچه بودیم باهم خیلی دعوا میکردیم و خیلی از هم متنفر بودیم و من اصلا ازش خوشم نمیاد
فلش بک به شب خونهی ا.ت اینا
ا.ت ویو
با مامانم و اجوما غذا را درست کردیم . نزدیک های ساعت ۷بود رفتم تو اتاقم یه دوش ده مینی گرفتم و اومدم بیرون
لباس مجلسی شیکم را پوشیدم (عکس را میزارم ) و یک ارایش لایت کردم چون از ارایش غلیظ خوشم نمیومد موهای بلندم هم بهشون حالت دادم و باز گذاشتمشون و رفتم پایین و دیدم همه امادن
فلش بک به خانه ی جونگ کوک
کوک ویو
امشب قرار بود بریم خونه عموم اینا اخ دوباره باید این ا.ت رومخ و روانی را ببینم یک لباس شیک از داخل کمد برداشتم و پوشیدم (عکسشا میزارم ) موهامم حالت دادم و رفتم پایین و دیدم مامان و بابام هم امادن ساعت نزدیکای ۸ بود
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت خونهی عموم اینا
در خونه به صدا در اومد
ا.ت : من باز میکنم
م.ت : باشه
ا.ت ویو
در را باز کردم و عموم اینا را دیدم و با هاشون سلام و علیک کردم نوبت کوک شد باورم نمیشد این همون کوک رومخ خیلی جذاب شده بود
کوک ویو
نوبت من و ا.ت شد که به هم سلام کنیم این ا.ت نبود خیلی خوشگل شده بود
م.ت : بیاین داخل
ا.ت و کوک : چشم
ا.ت ویو
همه دور هم نشستیم و مامانم هم به اجوما گفت میز را بچینه بعد از چند دقیقه من گفتم میرم تو اتاقم رفتم بالا دیدم کایا زنگ میزنه ( دوست صمیمی ا.ت) می خواستم بردارم که یه دفعه یکی گوشی را از دستم گرفت برگشتم ببینم کی که دیدم کوکه
ا.ت : هوی گوشیما پس بده
کوک : کای کیه
ا.ت : به توچه
ویو کوک
با ا.ت داشتیم بحث میکردیم که یه دفعه........
پارت تموم شد امیدوارم خوب شده باشه 🌸🙃🤍
اسلاید اول لباس ا.ت
اسلاید دو لباس کوک
۲۵.۶k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.