⛓🖇my dady🖇⛓ p.53

وای از بس خسته بودم که بلافاصله همین که وارد اتاق شدیم خابم برد

(پرش زمانی ساعت ۵ عصر)

ویو جیمین

چقد میخابه بیدارش کنم؟
وای نمیدونم اصن به من چه چرا بیدارش کنم اصن چیکارمه ها روانی شدم 😑

حصلم سر رفته بود سرمو کردم تو گوشیو یه کم باهاش ور رفتم بعد از چند مین گوشی رو کنار گذاشتم چشمام درد میکرد شاید واسه اینکه که کم خوابیدم؟
نه بابا منم تا ۴ خواب بودم هوف نمیدونم حصلم انقد سر رفته که نم چیکار کنم
بعد از چند دیقه فک کردن فهمیدم کجا برم پاشدم و لباس پوشیدم و به سمت در رفتم که برم بیرون میخاستم برم بار شاید اینطوری بهتر بود


سوار ماشین شدم و به سمت بار حرکت کردم

(بار)

رو صندلی نشسته بودم و مش..روب میخوردم
هوف حداقل اینجا بهتره که حصلمم سر نمیره
مشغول نوشیدن بودم که یه دختر باز امد طرف میخاستم این کارا رو کنار بزارم ولی یه چیز کوچولو که عب نداره (ل......ب)

کار خودمو کردم بعد گذاشتمش کنار و اونم رفت داشتم مش..روب میخوردم که گوشبم
زنگ خورد
کوک بود

<<مکالمه>>

کوک:کجای


جیمین:دارم تو تنهای پیک میزنم


کوک:بار هسی؟


جیمین:عاره


کوک:کدوم بار ؟


جیمین:(ادرسو میگه) حالا واس چی؟


کوک:هیچ چرا نرفتی اون یه بار دیگه؟


جیمین:حصله نداشتم


کوک:باش خدافص


<<پایان مکالمه>>


لایک و کامنتتتت بزارید