عشقی که بهم دادی
"part 64"
با لبخند خبیثانه رفتم طرف اتاق
گفتم
+پس بذار کنارت بخوابم
با حالت لوس گفتم که دلش بسوزه
_اومممممم...باشه بیا
رفتم نشستم رو تخت و دستمو گرفتم بالا
پارچ رو چپه کردم رو سرش
یهو از جاش پرید و نشست وسط تخت
_ا.تتتتتتتتتت!!!!(داد)...خودت خواستی
داشت میومد سمتم دستمو گرفتم جلوش
+هی...شوخی نداریم...تلافی بود...حالا برو پایین میخوام بخوابم اگه مشکلی داری پاشو برو خونه خودت
_غیر ممکنه بتونی منو بیرون کنی
+ولی اگه به حرفم گوش نکنی بیرونت میکنم
وقتی به صورت تهیونگ نگاه میکردم خنده م میگرفت
عین موش آب کشیده شده بود
دستمو گرفتم روی لپام که خنده م نگیره
از جام بلند شدم و از توی کمد یه حوله برداشتم و پرت کردم طرفش...دیگه همینم مونده سرما بخوره
رفتم توی آشپزخونه
کل کل باهاش فایده نداره
اون یه دنده تر از این حرفاس
گشنه م بود
از توی کابینت یه چیپس برداشتم
بازش کردم و ریختم تو ظرف
رفتم روی کاناپه جلوی تلویزیون نشستم
همینجوری چیپس میخوردم و کانالا رو جا به جا میکردم
خوابم نمیومد خوبیش این بود
_دوستش داری؟
با تعجب برگشتم سمت صدا
تهیونگ پشت سرم وایستاده بود
+کیو؟
همونجوری که داشت با حوله سرشو خشک میکرد لب زد
_خودت میدونی
+چرند نگو
سرمو برگردوندم سمت تلویزیون
از توی ظرف ی دونه چیپس برداشتم که بذارم دهنم
که تهیونگ دستمو گرفت
_تو...جونگکوک رو دوست داری؟
+چرا باید بهت جواب پس بدم...مگه برات اهمیت داره؟
دستمو ول کرد و نشست اونور کاناپه
_اگه مزاحمتم از زندگیت میرم بیرون...ولی از جیهون نمیگذرم...بهم قول بده که میذاری ببینمش اگه با جونگکوک...
+تهیونگ بس کن...الان حال و حوصله ی این حرفا رو ندارم
دوباره سرمو برگردنم سمت تلویزیون
یدونه چیپس دیگه گاز زدم
الان وقتشه
وقت چیه؟😂😂
با لبخند خبیثانه رفتم طرف اتاق
گفتم
+پس بذار کنارت بخوابم
با حالت لوس گفتم که دلش بسوزه
_اومممممم...باشه بیا
رفتم نشستم رو تخت و دستمو گرفتم بالا
پارچ رو چپه کردم رو سرش
یهو از جاش پرید و نشست وسط تخت
_ا.تتتتتتتتتت!!!!(داد)...خودت خواستی
داشت میومد سمتم دستمو گرفتم جلوش
+هی...شوخی نداریم...تلافی بود...حالا برو پایین میخوام بخوابم اگه مشکلی داری پاشو برو خونه خودت
_غیر ممکنه بتونی منو بیرون کنی
+ولی اگه به حرفم گوش نکنی بیرونت میکنم
وقتی به صورت تهیونگ نگاه میکردم خنده م میگرفت
عین موش آب کشیده شده بود
دستمو گرفتم روی لپام که خنده م نگیره
از جام بلند شدم و از توی کمد یه حوله برداشتم و پرت کردم طرفش...دیگه همینم مونده سرما بخوره
رفتم توی آشپزخونه
کل کل باهاش فایده نداره
اون یه دنده تر از این حرفاس
گشنه م بود
از توی کابینت یه چیپس برداشتم
بازش کردم و ریختم تو ظرف
رفتم روی کاناپه جلوی تلویزیون نشستم
همینجوری چیپس میخوردم و کانالا رو جا به جا میکردم
خوابم نمیومد خوبیش این بود
_دوستش داری؟
با تعجب برگشتم سمت صدا
تهیونگ پشت سرم وایستاده بود
+کیو؟
همونجوری که داشت با حوله سرشو خشک میکرد لب زد
_خودت میدونی
+چرند نگو
سرمو برگردوندم سمت تلویزیون
از توی ظرف ی دونه چیپس برداشتم که بذارم دهنم
که تهیونگ دستمو گرفت
_تو...جونگکوک رو دوست داری؟
+چرا باید بهت جواب پس بدم...مگه برات اهمیت داره؟
دستمو ول کرد و نشست اونور کاناپه
_اگه مزاحمتم از زندگیت میرم بیرون...ولی از جیهون نمیگذرم...بهم قول بده که میذاری ببینمش اگه با جونگکوک...
+تهیونگ بس کن...الان حال و حوصله ی این حرفا رو ندارم
دوباره سرمو برگردنم سمت تلویزیون
یدونه چیپس دیگه گاز زدم
الان وقتشه
وقت چیه؟😂😂
۳.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.