با تو پارت ۳
(استاد اومد برای احترام همه بلند شدن و استاد درسو شروع کرد)
(کلاس ریاضی فیزیک تموم شد)
ا.ت :هوووف بلخره کلاس تموم شد
مینسو:..........
ا.ت:مینسوووو
مینسو :......
ا.ت:(نگاش کرد)خوابیییییی(داد)
مینسو:(از جاش پرید)من بیدارم بیدارم
ا.ت: آره جون عمت
مینسو:گشنمه
ا.ت: چی؟
مینسو:کَری؟؟گ.ش.ن.م.ه(شمرده شمرده گفت)
ا.ت: بمیرییی انقدر میخوری
مینسو:خفه شو پدرسگ صبحم درست صبحونه نخوردم
ا.ت:باشه خب بسه توجیح نکن بریم سالن غذا خوری
مینسو:برییییییم
ا.ت ویو
باز بلند شدیم که بریم دوباره همون سه تا دختره اومدن زدن به مینسو اعصابمو بهم ریختن اگه مینسو نبود واقعا اینبار جرررررشصتتثنثتثحثتجساثحصاثنثتثحثت میدادم خود خواه مغرور زشت.
(رفتن سالن و نشستن و غذاشونو خوردن)
(زنگ خورد همه رفتن تو کلاس )
ا.ت ویو
بلخرههههه زنگ دومه زنگ سوم میتونم اون استادی که همه راجبش میگنو ببینم .
نمیدونم چرا ولی حس عجیبی دارم .یه حس انتطار حس بی قراری نمیدونم چمه ولی این زنگم یه جوری سر میکنم.
مینسو:هِیییی ا.تتتتتت بیااا بریییم
ا.ت:(از فکر در اومد)چی؟؟
مینسو:بلند شو بریم میگم زنگ خورد اسکل
ا.ت: (تعجب)هاااان؟؟زنگ تموم شد؟؟؟
مینسو:آره خانومم تموم شد بازم میخوای ؟؟اگه میخوای بشین همینجا مثل بدبختا
(رفت)
ا.ت ویو
وااااااا چرا اینطوری کرد ... جنیه انقدر فکرو ذهنم پیش استاد تجربی بوده که اصلا این زنگو نفهمیدم.
اصلا نفهمیدم کی این زنگ گذشت.
چه جوری گذشت.
کی زنگ خورد .
یعنی در این حد منتظرشم؟؟؟
در این حد میخوام ببینمش که نمیتونم یه لحظه هم بهش فکر نکنم؟؟
اصلا چرا منتظرتم؟؟؟
چرا بهش هی فکر میکنم؟؟
همش فکر میکنم قراره یه چیزی بشه....اما..............اما نمیدونم قراره چی بشه
.یکمی نگرانم .و هیجان دارم.
نیدونم باید چیکار کنم اصلا نمیفهمم خیلی براش انتطار کشیدم امید وارم که استاد خوبی باشه .
چون بی صبرانه منتظرم که ببینمش .
برام مهم نیست دلیلش چیه.
فقط میخوام ببینمش.
میخوام باهاش آشنا بشم.
(چند دقیقه بعد)
[دینگ دینگ دینگ دینگ]
<صدای زنگ>
لیلیث:تنها توانم همینه
ا.ت :عههههههههه زنگ خورد کهههههه.
ای بابا البته ولش الان استاد سلبریتیمون میاد ببینیم کیه این آقا پسر یا خب شایدم خانوم نمیدونم.
(بچه ها اومدن توی کلاس)
مینسو:چرا نیومدی سالن .
ا.ت: ها؟اها. چیزه .خب آآآآآآم.چیزه داشتم فکر میکردم .
مینسو:چه فکری؟
ا.ت:ه...هیچی
لایک کنید بخشندگیم ته نداره✔
(کلاس ریاضی فیزیک تموم شد)
ا.ت :هوووف بلخره کلاس تموم شد
مینسو:..........
ا.ت:مینسوووو
مینسو :......
ا.ت:(نگاش کرد)خوابیییییی(داد)
مینسو:(از جاش پرید)من بیدارم بیدارم
ا.ت: آره جون عمت
مینسو:گشنمه
ا.ت: چی؟
مینسو:کَری؟؟گ.ش.ن.م.ه(شمرده شمرده گفت)
ا.ت: بمیرییی انقدر میخوری
مینسو:خفه شو پدرسگ صبحم درست صبحونه نخوردم
ا.ت:باشه خب بسه توجیح نکن بریم سالن غذا خوری
مینسو:برییییییم
ا.ت ویو
باز بلند شدیم که بریم دوباره همون سه تا دختره اومدن زدن به مینسو اعصابمو بهم ریختن اگه مینسو نبود واقعا اینبار جرررررشصتتثنثتثحثتجساثحصاثنثتثحثت میدادم خود خواه مغرور زشت.
(رفتن سالن و نشستن و غذاشونو خوردن)
(زنگ خورد همه رفتن تو کلاس )
ا.ت ویو
بلخرههههه زنگ دومه زنگ سوم میتونم اون استادی که همه راجبش میگنو ببینم .
نمیدونم چرا ولی حس عجیبی دارم .یه حس انتطار حس بی قراری نمیدونم چمه ولی این زنگم یه جوری سر میکنم.
مینسو:هِیییی ا.تتتتتت بیااا بریییم
ا.ت:(از فکر در اومد)چی؟؟
مینسو:بلند شو بریم میگم زنگ خورد اسکل
ا.ت: (تعجب)هاااان؟؟زنگ تموم شد؟؟؟
مینسو:آره خانومم تموم شد بازم میخوای ؟؟اگه میخوای بشین همینجا مثل بدبختا
(رفت)
ا.ت ویو
وااااااا چرا اینطوری کرد ... جنیه انقدر فکرو ذهنم پیش استاد تجربی بوده که اصلا این زنگو نفهمیدم.
اصلا نفهمیدم کی این زنگ گذشت.
چه جوری گذشت.
کی زنگ خورد .
یعنی در این حد منتظرشم؟؟؟
در این حد میخوام ببینمش که نمیتونم یه لحظه هم بهش فکر نکنم؟؟
اصلا چرا منتظرتم؟؟؟
چرا بهش هی فکر میکنم؟؟
همش فکر میکنم قراره یه چیزی بشه....اما..............اما نمیدونم قراره چی بشه
.یکمی نگرانم .و هیجان دارم.
نیدونم باید چیکار کنم اصلا نمیفهمم خیلی براش انتطار کشیدم امید وارم که استاد خوبی باشه .
چون بی صبرانه منتظرم که ببینمش .
برام مهم نیست دلیلش چیه.
فقط میخوام ببینمش.
میخوام باهاش آشنا بشم.
(چند دقیقه بعد)
[دینگ دینگ دینگ دینگ]
<صدای زنگ>
لیلیث:تنها توانم همینه
ا.ت :عههههههههه زنگ خورد کهههههه.
ای بابا البته ولش الان استاد سلبریتیمون میاد ببینیم کیه این آقا پسر یا خب شایدم خانوم نمیدونم.
(بچه ها اومدن توی کلاس)
مینسو:چرا نیومدی سالن .
ا.ت: ها؟اها. چیزه .خب آآآآآآم.چیزه داشتم فکر میکردم .
مینسو:چه فکری؟
ا.ت:ه...هیچی
لایک کنید بخشندگیم ته نداره✔
۲.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.