پس از زندگی 😊😊
پس از زندگی 😊😊
قسمت 1
رضا
من در تازه استاد شده بودم ولی خیلی یک جشن بگیرم چون نبودم که خواهرم ثریا اون هم به دانشگاه قبول شده بود و نشسته بودم پیشت مامان داشتیم به غذا میخوردیم
ذلیخا: پسرم بازم ماست بریز
رضا: به ثریا خانم بگو
ثریا:عه عه مامان بین داداش
ذلیخا: خودم میرم شماهم بشینید
رضا: مامان غلط کردم شما بفرمایید غذاشون رو بخورید
ذلیخا: باشه پس برو بیار
رضا: چشم مادر جان
⭐️در خراسان رضوی ⭐️
فاطمه
وقتی که داشتم لباسمو جمع کنم برای دانشگاه که دیدم خواهر بزرگم فرزانه اومد پیشم نشست
فرزانه: فاطمه جان
فاطمه: جانم فرزانه
فرزانه
لبخند زدم:+فاطمه جان زن داداش به دیدن تو اومد
فاطمه
باور نمی شد:+ واقعا 😳
فرزانه: بله
فاطمه
با شوق رفتم به پایین:+سلام فرشته خانم
سیما
دیدم فاطمه اومد و فاطمه رو بغلت کردم:+سلام خواهر جان چطوری
فاطمه: فرشته خانم گل مرسی
سیما: خواهر جان من از کی شدم فرشته خانم
فاطمه لبخند زدم:+ از وقتی کهــــــــــــ تو زن داداشم شدی
قسمت 1
رضا
من در تازه استاد شده بودم ولی خیلی یک جشن بگیرم چون نبودم که خواهرم ثریا اون هم به دانشگاه قبول شده بود و نشسته بودم پیشت مامان داشتیم به غذا میخوردیم
ذلیخا: پسرم بازم ماست بریز
رضا: به ثریا خانم بگو
ثریا:عه عه مامان بین داداش
ذلیخا: خودم میرم شماهم بشینید
رضا: مامان غلط کردم شما بفرمایید غذاشون رو بخورید
ذلیخا: باشه پس برو بیار
رضا: چشم مادر جان
⭐️در خراسان رضوی ⭐️
فاطمه
وقتی که داشتم لباسمو جمع کنم برای دانشگاه که دیدم خواهر بزرگم فرزانه اومد پیشم نشست
فرزانه: فاطمه جان
فاطمه: جانم فرزانه
فرزانه
لبخند زدم:+فاطمه جان زن داداش به دیدن تو اومد
فاطمه
باور نمی شد:+ واقعا 😳
فرزانه: بله
فاطمه
با شوق رفتم به پایین:+سلام فرشته خانم
سیما
دیدم فاطمه اومد و فاطمه رو بغلت کردم:+سلام خواهر جان چطوری
فاطمه: فرشته خانم گل مرسی
سیما: خواهر جان من از کی شدم فرشته خانم
فاطمه لبخند زدم:+ از وقتی کهــــــــــــ تو زن داداشم شدی
۶.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.