فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁶³
جیمین : جیهوپ گفت خوبه ولی باید استراحت کنه
جیمین ؛ طاقت نداشتم رفتم بالا تا بهش سر بزنم رفتم داخل اتاق که
دایانا ویو :
چشمامو باز کردم سرم خیلی درد میکرد از درد زیاد داشتم گریه میکردم صحنه های وحشتناکی و تاری جلوی چشمم بود میترسیدم بلند شدم نشستم یهو در باز شد و یه نفر اومد داخل اومد طرفم نمیتونستم خوب ببینمش و ازش ترسیدم حالم خوب نبود انگار کابوس میدیدم شروع کردم به جیغ کشیدن و کمک میخواستم اون بهم نزدیک میشد ولی من همش ازش دور میشدم که یهو یه نفر از پشت بغلم کرد بدون توجه محکم بغلش کردم سرمو تو سینش قایم کردم میترسیدم و گریه میکردم بغلش ارومم میکرد
جیمین ؛ وارد اتاق شدم که دیدم دایانا بهوش اومده ولی با دیدنم ترسیده بود یهو شروع کرد به جیغ کشیدن سعی کردم بهش نزدیک بشم ولی اون ازم دور میشد انگار ازم میترسید
جیهوپ ؛ با دیدن دایانا توی اون وضعیت سریع رفتم از پشت بغلش کردم سرشو گذاشتم روی سینم و گریه میکرد نمیدونم چرا وای حس کردم داره کابوس میبینه با دیدن جیمین به وحشت افتاده بود با اشاره دستم به جیمین گفتم بره بیرون
جیهوپ : اروم باش عزیزم چیزی نیست
جیهوپ ؛ بعد از چند دقیقه دیدم دیگه صدایی ازش نمیاد و ساکته از خودم جداش کردم دیدم خوابیده اروم گذاشتمش روی تخت و از اتاق اومدم بیرون با صورت ناراحت جیمین روبه رو شدم که پشت در منتظر بود
جیمین : چیشد جیهوپ ؟ الان حالش چطوره ؟
جیهوپ : نگران نباش خوابیده
جیمین : چرا ازم میترسید ؟
جیهوپ : به خاطر ضربه ای که به سرش خورده باعث شده تا گیج شه داره کابوس میبینه احتمالا یکی دیگه رو جای تو دیده
جیمین : حالش خوب میشه دیگه ؟
جیهوپ : اره معلومه که خوب میشه فقط فعلا نرو پیشش ممکنه دوباره بترسه
جیمین : باشه
۴ ساعت بعد :
دایانا ؛ با سردرد عجیبی از خواب بیدار شدم خیلی گیج بودم ولی بعد چند دقیقه بهتر شدم یهو یاد اتفاقای چند ساعت پیش افتادم تو فکر بودم که با صدای جیهوپ به خودم اومدم
جیهوپ : دایانا .... خوبی عزیزم ؟
دایانا : جیهوپ ... خوبم
جیهوپ ؛ رفتم کنارش نشستم بغلش کردم
جیهوپ : خیلی نگرانت شدم خداروشکر که خوبی
دایانا : اونایی که دنبالم بودن...؟
جیهوپ : افراد کای ؟ اونا فرار کردن الان جات امنه نگران نباش
دایانا : میدونم
تا شب یه پارت دیگه میزارم چون تا هفته دیگه نیستم
جیمین ؛ طاقت نداشتم رفتم بالا تا بهش سر بزنم رفتم داخل اتاق که
دایانا ویو :
چشمامو باز کردم سرم خیلی درد میکرد از درد زیاد داشتم گریه میکردم صحنه های وحشتناکی و تاری جلوی چشمم بود میترسیدم بلند شدم نشستم یهو در باز شد و یه نفر اومد داخل اومد طرفم نمیتونستم خوب ببینمش و ازش ترسیدم حالم خوب نبود انگار کابوس میدیدم شروع کردم به جیغ کشیدن و کمک میخواستم اون بهم نزدیک میشد ولی من همش ازش دور میشدم که یهو یه نفر از پشت بغلم کرد بدون توجه محکم بغلش کردم سرمو تو سینش قایم کردم میترسیدم و گریه میکردم بغلش ارومم میکرد
جیمین ؛ وارد اتاق شدم که دیدم دایانا بهوش اومده ولی با دیدنم ترسیده بود یهو شروع کرد به جیغ کشیدن سعی کردم بهش نزدیک بشم ولی اون ازم دور میشد انگار ازم میترسید
جیهوپ ؛ با دیدن دایانا توی اون وضعیت سریع رفتم از پشت بغلش کردم سرشو گذاشتم روی سینم و گریه میکرد نمیدونم چرا وای حس کردم داره کابوس میبینه با دیدن جیمین به وحشت افتاده بود با اشاره دستم به جیمین گفتم بره بیرون
جیهوپ : اروم باش عزیزم چیزی نیست
جیهوپ ؛ بعد از چند دقیقه دیدم دیگه صدایی ازش نمیاد و ساکته از خودم جداش کردم دیدم خوابیده اروم گذاشتمش روی تخت و از اتاق اومدم بیرون با صورت ناراحت جیمین روبه رو شدم که پشت در منتظر بود
جیمین : چیشد جیهوپ ؟ الان حالش چطوره ؟
جیهوپ : نگران نباش خوابیده
جیمین : چرا ازم میترسید ؟
جیهوپ : به خاطر ضربه ای که به سرش خورده باعث شده تا گیج شه داره کابوس میبینه احتمالا یکی دیگه رو جای تو دیده
جیمین : حالش خوب میشه دیگه ؟
جیهوپ : اره معلومه که خوب میشه فقط فعلا نرو پیشش ممکنه دوباره بترسه
جیمین : باشه
۴ ساعت بعد :
دایانا ؛ با سردرد عجیبی از خواب بیدار شدم خیلی گیج بودم ولی بعد چند دقیقه بهتر شدم یهو یاد اتفاقای چند ساعت پیش افتادم تو فکر بودم که با صدای جیهوپ به خودم اومدم
جیهوپ : دایانا .... خوبی عزیزم ؟
دایانا : جیهوپ ... خوبم
جیهوپ ؛ رفتم کنارش نشستم بغلش کردم
جیهوپ : خیلی نگرانت شدم خداروشکر که خوبی
دایانا : اونایی که دنبالم بودن...؟
جیهوپ : افراد کای ؟ اونا فرار کردن الان جات امنه نگران نباش
دایانا : میدونم
تا شب یه پارت دیگه میزارم چون تا هفته دیگه نیستم
۷۸.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.